طالب عبودی
سا اکتب صداقتا علی جدران الزمن...... انعشنا عشنا سوا وان متنا نتقاصم اکفن
شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, :: 6 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

بزرگترین مجتمع تفریحی سرپوشیده دنیا
کمپانی خودروسازی ایتالیایی FERRARI در حال ساخت بزرگترین مجتمع تفریحی سرپوشیده دنیا در کشور امارات می باشد.

کمپانی خودروسازی ایتالیایی FERRARI در حال ساخت بزرگترین مجتمع تفریحی سرپوشیده دنیا در کشور امارات می باشد.
نام این پروژه Ferrari World است که در جزیره یاس در 30 کیلومتری شهر ابوظبی واقع شده است.
رنگ قرمز و سبک معماری خاص در این پروژه، ناخودآگاه بیننده را به یاد اتومبیل های لوکس فراری می اندازد.
ارتفاع ساختمان اصلی این مجموعه ۴۵ متر می باشد و سقف های آن مجموعا ۲۰۰ هزار متر مربع را پوشش خواهند داد.جالب است بدانید بزرگترین لوگوی فراری دنیا در ابعاد باورنکردنی ۶۵ در ۴۸٫۵ متر بر روی سقف این مجموعه حک خواهد شد .تا همگان بدانند که اگر تجربه ای پر از هیجان و با طعم فراری میخواهند به این این مجموعه فوق العاده سری بزنند .



داخل این ساختمان قرار است مملو از سرگرمی های مهیج نظیر شبیه سازهای رانندگی با خودروهای فراری و انواع آیتم های سواری باشد .
به ادعای مجریان این طرح ، تعدادی از دستگاه های این مجموعه مهیج عنوان ” ترین ” در دنیا را به یدک خواهند کشید . درست مانند “ترین” های که شهر دبی برای خود جمع میکند.مثلاً سریع ترین ترن شهربازی دنیا با سرعت ۲۰۰ کیلومتر در این پارک مستقر خواهد بود.







سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, :: 6 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

برنامه های تفریحی آکادمی زبان لندن


برنامه های تفریحی منحصر به فردی در روزهای تعطیل پایان هفته در آکادمی زبان لندن برگزار میگردد و تمامی زبان آموزان در آکادمی زبان لندن امکان شرکت در تورهای تفریحی روزهای پایان هفته را خواهند داشت.

در این تورهای یک روزه ( یا چند روزه ) شما تعطیلاتی آموزنده و هیجان انگیز را تجربه خواهید کرد. معمولا در تابستان هر هفته و در فصول دیگر هر از دو یا چند هفته یک تور برگزار شده که زبان آموزانی که مایل به شرکت در این تورها هستند از چند روز قبل نام نویسی میکنند.

هزینه این تورها جداگانه دریافت میشود ولی معمولا مبلغ کمی بین 10 تا 90 دلار می باشد. ( بسته به اینکه برنامه تور شامل چه مواردی باشد ) در طول برنامه های تفریحی، زبان آموزان با کشور شگفت انگیز مالزی بیشتر آشنا شده و در عین حال تجربه خود در زبان انگلیسی و همچنین زندگی در یک کشور خارجی را تقویت میکنند. با شرکت در این برنامه ها تجربیاتی را کسب خواهید کرد که برای تسلط کامل به زبان انگلیسی مورد نیاز شما خواهد بود.

زبان آموزان در محیطی فعال و تعاملی به کسب تجربه میپردازند و خاطره یادگیری زبان در آکادمی لندن برایشان بیادماندنی خواهد شد.









 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, :: 4 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

Image result for ‫دانستنیهای عجیب‬‎

یا میدانید: ایران ۱۰۱۸ شهر دارد

آیا میدانید: گرده گل هرگز فاسد نمیشود

آیا میدانید: بلندترین موی سر دنیا ۶ متر است

آیا میدانید: زرافه تازه متولد شده ۲ متر قد دارد؟

آیا میدانید: که مورچه در مایکروویو زنده میماند ؟

آیا میدانید: خرس نوزاد ۶۰۰ بار از مادر خود کوچکتر است

آیا میدانید: فورییه ۱۸۶۵ تنها زمانی بود که ماه کامل نشد

آیا میدانید: طول موج نور مرئی بین ۷۰۰ – ۴۰۰ نانومتر است

آیا میدانید: بهترین شکارچی در خشکی خرس قطبی است ؟

آیا میدانید: نوعی عنکبوت میتواند ۳۰۰ برابر وزنش را بلند کند ؟

آیا میدانید: کوتاهترین جمله کامل در زبان انگلیسی I am است

آیا میدانید: به طور میانگین هر فرد ۱۱۴۰ بار در سال تلفن میزند ؟

آیا میدانید: گرانترین کفش دنیا ۱میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان است

آیا میدانید: در بین انواع خرس، خرس پاندا بزرگترین جمجمه را دارد

آیا میدانید: که هر۵۰ ثانیه ۱ نفر در دنیا به بیماری ایدز مبتلا میشود

آیا میدانید: که استرس تا ۵ برابر سیستم ایمنی بدن را پایین میآورد

آیا میدانید: شانس شبیه بودن دو اثر انگشت ۱ به ۶۴ میلیارد است ؟

آیا میدانید: شیارهاى کف دست کمکی براى بهتر گرفتن اشیاء است ؟

آیا میدانید: مسواک باید حداقل ۲ متر با دستشوئی فاصله داشته باشد

آیا میدانید: در کازینو های قماربازی las Vegas هیچ ساعتی وجود نداره

آیا میدانید: که بیست درصد آب شیرین جهان میان آمریکا و کانادا قرار دارد

آیا میدانید: ۶۰ گاو قادر هستند در عرض کمتر از ۱ روز ۱ تن شیر تولید کنند

آیا میدانید: خرس قطبی هنگامی که روی دو پا می‌ایستد حدود ۳ متر است

آیا میدانید: برای تولید ۱ لیتر بنزین ۲۳,۵ تن گیاه در گذشته مدفون شده است

آیا میدانید: که شیرینی تنها مزه ای است که جنین در رحم مادر هم می فهمد ؟

آیا میدانید: با دویدن می توان مسافر زمان بود و کسری از ثانیه از دیگران بیشتر عمر کرد

آیا میدانید: که کره زمین از ۱۰۲ عنصر بوجود آمده و این ۱۰۲ عنصر در بدن انسان وجود دارد

آیا میدانید: اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش سفید می‌شود

آیا میدانید: که زنبور عسل ۵ چشم دارد که ۲ تا اصلی در بغل سر و ۳ تا بر روی سر اون قرار داره؟

آیا میدانید: که خوردن یک سیب اول صبح، بیشتر از قهوه باعث دور شدن خواب آلودگی می‌شود ؟

آیا میدانید: که گرمترین نقطه جهان نقطه ای بنام گندم بریان در کویر لوت ایران با ۷۵ درجه گرما می باشد ؟

آیا میدانید: که تعداد چینی‌های که انگلیسی بلدند، از آمریکایی‌های که انگلیسی صخبت میکنند، بیشتر است ؟

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, :: 3 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

 

دانستنیهای کوتاه علمی

  1. چهار قاشق غذا خوری از سس گوجه فرنگی دارای همان مقدار مواد مغذی است که داخل یک گوجه فرنگی رسیده وجود دارد.
  2. جویدن آدامس در حین پیاز پوست کندن ، باعث می شود که اشک از چشمان جاری نشود.
  3. هر ساعت خراب یا خوابیده ، دست کم روزی دو مرتبه زمان را درست نشان می دهد.
  4. ۹۶درصد از وزن خیار را آب تشکیل می دهد.
  5. مخترع صندلی الکتریکی یک دندانپزشک بوده است.
  6. الماس داخل اسید نیز حل نمی شود . تنها چیزی که می تواند الماس را از بین ببرد گرما و حرارت شدید است.
  7. اثر انگشت جنین انسان در ماه سوم بارداری مادر شکل می گیرد.
  8. ماه کامل ، ۹مرتبه درخشانتر و پرنورتر از ماه نیمه است.
  9. تخم مرغ کاملا پخته به چرخش در می آید ، در حالی که تخم مرغ خام یا عسلی نمی چرخد.
  10. انسان هایی که کمبود خواب دارند زود تر از افرادی که دچار مشکل گرسنگی هستند می میرند پس از ده روز بی خوابی مرگ به سراغ افراد می آید ، در حالی که چندین هفته به طول می انجامد تا گرسنگی انسانی را از پای در آورد.
  11. اگر شبها یک چهارم سیب زمینی خام را داخل کفشها قرار دهید چرم نرم میشود و روز بعد تمیز خواهد بود و بویی خوب می دهد.
  12. بررسی های جدید نشان می دهد که وقتی مردها گرسنه هستند تمایل زیادی به خوردن مواد غذایی شور و چرب از خود نشان می دهند در حالی که زن ها در حین گرسنگی ، تمایل بیشتری به خوردن شکلات دارند.
  13. قرار دادن چند دانه برنج در نمکدان ، مانع چسبیدن نمکها به هم می شود .
  14. بزرگترین عامل چربی خون کشیدن سیگار است .
  15. روزانه با غذای معمولی به ویژه صبحانه مقداری مغز گردو بخورید . نه تنها خطر ابتلا به بیماری قلب و عروق را در تمامی طول عمر به کمترین درجه یا صفر کاهش
  16. خواهد داد بلکه میزان کلسترول خون را نیز تحت کنترل در خواهد آورد .
  17. آیا می دانستید که برج ایفل ۱۷۹۲پله دارد .
  18. برای گرفتن زیادی نمک غذا می توان قطعه ای سیب زمینی میان آن گذاشت و بیست ثانیه صبر کرد تا نمک زیادی را به خود جذب کند .
  19. افزایش میزان فسفر در خون میتواند باعث جدا شدن کلسیم از استخوان ها شود که در نهایت باعث ضعیف شدن استخوانها و شکسته شدن آنها میشود .
  20. دوش گرفتن در بعد از ظهر مفرح و نیرو بخش است . این زمانی است که رگ های شما بیشتر برای گشاد شدن مستعدند . بنا بر این بهترین زمان برای دفع سموم بدن است .
  21. دو کشور چین و آمریکا بیشترین تولید کننده سیــــر در دنیا را دارند .
  22. مطالعات جدید نشان میدهد مصرف همزمان ویتامین های” ای و سی ” ممکن است در کاهش ابتلای افراد به بیماری آلزایمر موثر است .
  23. هر ۱۸۶ هزار سال یکبار ، کره زمین کاملا” به زیر آب فرو میرود و تمامی زمین پوشیده از آب میشود و دوباره بعد از مدتی سر از آب بیرون می آورد .
  24. فرو کردن چند حبه سیر خام در خاک گلدان باعث دور کردن حشرات از دور گلدان می شود .
  25. یک بررسی نشان داده خانواده‌هایی که در آنها مصرف روزانه یک لیوان شیر به صورت عادت درآمده است، فرزندانی شاداب و باهوش دارند .
  26. تخم مرغ را در ظرف آب نمک قرار می دهیم . اگر ته نشین شد سالم است . در غیر اینصورت خراب است .
  27. عسل به کمک دیاستازهایش چربی‌های اطراف قلب را آب می‌کند به همین دلیل مصرف آن به سالخوردگان و بیماران قلبی توصیه می‌شود .
  28. خوردن روزانه چهار قاشق عسل باعث ایجاد آنتی اکسیدان بیشتری در خون می شود و در نتیجه از گرفتگی رگها جلوگیری می شود .
  29. در سال ۱۹۷۶ میلادی ، در طول نا آرامی های داخلی در بیروت ، گروهی نظامی به بریتیش بانک خاور میانه حمله کردند و گاوصندوق هائی که در هر یک بین نه تا بیست و دو میلیون دلار بود را بسرقت بردند .
  30. رودخانه گنگ برای هندوها بسیار مقدس است و هر سال مردم زیادی برای پاک شدن و تطهیر ، خود را در آن می شویند ، در حالی که فاضلاب صد شهر و روستا و میلیونها تن مواد سمی و زاید کارخانه ها به طور مستقیم وارد این رودخانه می شود

 

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, :: 3 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

عجیب ترين قوانين جهان

- جويدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.

- تقلب کردن در مدارس بنگلادش غير قانوني است و افراد بالاي 15 براي تقلب به زندان فرستاده ميشوند.

- مشاهده فيلم هاي کاراته اي تا سال 79 در عراق ممنوع بود.

- در ايسلند زماني داشتن سگ خانگي ممنوع بود.

- در آريزوناي آمريکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.

- در تايلند همه در سينما مجبورند هنگام پخش سرود ملي قبل از شروع فيلم قيام کنند.

- در دانمارک روشن کردن ماشين قبل از چک کردن اينکه بچه اي زير آن خوابيده است يا نه، ممنوع است.

- در تايلند انداختن آدامس جويده شده 500 دلار جريمه دارد و قبل از خارج شدن ازخانه حتما بايد لباس زير پوشيده باشيد.

- در سال 1888 در بريتانيا قانوني تصويب شده که دوچرخه سواران را موظف مي کرد تا زمان رد شدن ماشين از کنارشان، زنگ دوچرخه هايشان را بطور پيوسته به صدا درآورند.

- در قرن 16 و 17 ميلادي نوشيدن قهوه در ترکيه ممنوع بود و اگر کسي در حين خوردن قهوه دستگير مي شد، به اعدام محکوم مي شد.

- در فنلاند زماني پخش کارتون دونالد داک به علت شلوار نپوشيدن شخصيت اصليت سريال ممنوع بود.

- تا سال 1984، بلژيکي ها مجبور بودند نام فرزندشان را از يک ليست 1500 نفري در روزهاي ناپلئون بطور رندوم انتخاب کنند.

- در برمه دسترسي به اينترنت غير قانوني است. اگر فردي با اتهام داشتن مودم دستگير شود، به زندان محکوم مي شود.

- اتريش اولين کشوري بود که مجازات مرگ را در سال 1787 حذف کرد.

- در طول جنگ جهاني اول هر سربازي که به همجنس بازي متهم مي شد، اعدام مي شد.

- در زمان حکومت طالبان در افعانستان، پوشيدن جوراب سفيد براي زنان به علت تحريک آميز بودن آن براي مردان ممنوع بود. در ضمن ماموران پليس دستور داشتند پنجره خانه ها را با رنگ سياه بپوشانند تا زنان حاضر در خانه ها ديده نشوند.

- در لينوئيس آمريکا دادن سيگار روشن به حيوانات ممنوع است.

- در ايالت ميسوري بخش سنت لوئيس، هنوز هم نجات دادن زنان با لباس خواب، براي ماموران آتش نشاني ممنوع است.

-در انگلستان، سر لاشه هر نهنگي که پيدا شود متعلق به پادشاه اشت و دم آن متعلق به ملکه.

- در فرانسه صدا زدن خوک با نام ناپلئون ممنوع است.

- در ويکتورياي استراليا پوشيدن شلوارک هاي صورتي تحريک آميز در غروب هاي شنبه ممنوع است.

- در ويکتورياي استراليا، تنها متخصصان برق اجازه تعويض لامپ برق را دارند.

- در انگلستان چسباندن بر عکس تمبر حاوي عکس ملکه، نشانگر خيانت و پيمان شکني با سلطنت است.

-در ورمونت، زنان تنها با اجازه کتبي همسرانشان حق استفاده از دندان مصنوعي را دارند.

- در واشنگتن، وانمود کردن به داشتن خانواده پولدار ممنوع است.

- در سوئيس داشتن يک پناهگاه براي شهروند الزامي است.

- در اوهايوی آمريکا، ماهيگيري در زمان مستي ممنوع است.

- در بخش اروکاي ايالت نوادا، بوسيدن زنان توسط مردان سبيلو ممنوع است.

- در روآتاي ايتاليا، عبور افراد غير مسيحي از 20 متري کليسا ممنوع است. عبور بزرگراهي از فاصله 15 متري کليساي آن منطقه موجب دردسر پليس شده بود، زيرا امکان توقف خودرو ها در آن منطقه بزرگراه براي چک کردن مسيحي بودن يا نبودن آنها وجود نداشت.

- در ميامي آمريکا، تقليد کردن رفتار جانواران ممنوع است.

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
سه شنبه 20 بهمن 1393برچسب:, :: 11 PM ::  نويسنده : طالب عبودی
شاهزاده حصه بنت طراد الشعلان همسر ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی
 
    
شيخة سبيكة ابراهيم همسر پادشاه بحرین   
  
شیخه موزه همسر امیر قطر 
 


همسر زین العابدین بن علی رئیس جمهور تونس
 
همسر عمرالبشیر رئیس جمهور سودان  
 
 
همسر معمر قذافی رهبر لیبی  
 

همسر محمد ششم پادشاه مغرب
 
 
 
بوتفلیقه رئیس جمهور الجزایر و همسرش 
 
  
خانم ختو همسر رئیس جمهور موریتانی
 

ملکه رانیا همسر عبدالله دوم پادشاه اردن   
 
 
همسر بشار اسد رئیس جمهور سوریه 
 

سهی همسر یاسر عرفات رئیس سابق تشکیلات خودگردان فلسطین

 


خواهر عبدالله دوم پادشاه اردن و همسر حاکم امارات


همسر جلال طالبانی رئیس جمهور عراق


میشل سلیمان رئیس جمهور لبنان به همراه همسرش

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:, :: 12 AM ::  نويسنده : طالب عبودی

 

با خودم هـسـتم خودِ حـقیقـی ، خودِ مجـازی ..

خـودم ! آهـای تـو!

حق نداری به گونه ای رفتار کنی که دلی خاطرخواه تو شـود

حق نداری به گونه ای حرف بزنی که دیگری را متوجه خود کنی

مهم حقیقی یا مجـازی بودن دنیا نیسـت !

مهم این است که حق نداری دل دیگری را به دنبال خود

بکشانی!تـو تنهـایـی ؟ بـاش !

همدمـی نداری ؟ نداشتـه بـاش !

ازتنهایـی خسـته شـدی ؟ خسـته شده بـاش !

اما حق نداری با عشوه گری در دنیای حقیقی یا مجـازی ،

در زندگـی دیگـری خللی وارد کـنی !

آیا تاوان تنهایـی تو را یک خانواده باید بپـردازد ؟

مواظب بـاش !

 مواظب رفتارت ! مواظب گفتارت ! مواظب دلت !

حق نداری درمحیط مجازی ازکلماتی استفاده کنی که دلی بلرزد

 حق نداری به هربهانه ای با دیگری مزاح کنی !

حق نداری با رفتارهایت ؛ با کارهایت ؛ با نوشـته هایت و با ..

نظردیگـری را به خود جلـب کنی !

                                  نـه ! حـق نـداری !

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
دو شنبه 20 بهمن 1393برچسب:, :: 11 AM ::  نويسنده : طالب عبودی

 

 
چادرم ...مرا تا بیکران ها خواهد برد...

 

دخترها مثل سیب های روی درخت هستند. بهترین هایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند.

 

برخی پسرها نمی خواهند به بهترین ها برسند چون می ترسند سقوط کنند و زخمی شوند،

 

بنابراین به سیب های پوسیده روی زمین که خوب نیستند اما به دست آوردنشان آسان است، اکتفا می کنند.

 

سیب های بالای درخت فکر می کنند مشکل از آنهاست درحالی که آنها فوق العاده اند.

 

آنها فقط باید منتظر آمدن پسری بمانند که آن قدر شجاع و لایق باشد که بتواند از درخت بالا بیاید...

 

قدر خودت رو بدون...اطرافیانت رو با دقت بیشتری ببین و بشنو...

 

تو شریف تر و نجیب تر از آنی هستی که تن به هر رابطه ای بدهی

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

  

آنچه باید می شد
وقتی صحبت از تربیت فرزند می شود، ذهن ها، مهم ترین نکته را، در نوع رفتار با فرزند می بینند. البته نوع رفتار بسیار مهم می باشد، ولی نکاتی که در صفحات ناخوانده ی برخی کتاب ها دیده می شوند، چیزهای عمیق تر و بیش تر از این را هم در خود دارند.
 فرآیند تربیت فرزند باید از قبل از تولد آغاز شود، تا بسیاری از شیوه های تربیتی در بعد از تولد جوابگو باشد. در روایات ما بسیار تأکید شده که: «با زنانی از خانواده های صالح ازدواج کنید، که نسب و ریشه دارند زیرا نسب اثر دارد.»(1)
با این پیش فرض که در صالح شدن خود و انتخاب همسر صالح گام برداشته ایم حال نوبت به رعایت دستوراتی در حین انعقاد نطفه و پس از آن (دوران بارداری) از اهل بیت (علیهم السلام) می رسد که در سعادت و شقاوت فرزند بسیار مؤثر است، تا آن جا که در روایت داریم « السعیدُ سعیدٌ فی بطن أُمه و الشقیُ شقیٌ فی بطن أمه»(2) پس یکی از ریشه های مهم سعادت و شقاوت (که از عواقب آن درست ناپذیری یا نادرست پذیری است) از زندگی درون شکم مادر شروع می شود.
 

تربیت جبری، تربیت اختیاری
امروزه در جامعه بسیار باب است که می گویند فرزندتان را وادار به کاری نکنید. این سخن به همان اندازه که صحیح است می تواند غلط هم باشد.
از سنین مهم تأثیر پذیری، زندگی کودکی است. کودک به دلیل فقدان عقل و لطافت روح، قدرت پذیرش بسیار بالایی دارد (چه در خیر و چه در شرّ). یعنی هر چه خوراکش کنید، پذیراست. پس شتاب در تربیت او در این سن بسیار مهم و کلیدی است و قصور در این امر دیگران را از تربیت او باز نمی دارد. امام صادق (ع) می فرمایند: «بادروا احداثکم بالحدیث، قبل أن یسبقکم الیهم المرجئه»(در تربیت کودکانتان بشتابید، قبل از این که مرجئه به شما در این کار سبقت بگیرند). پس اگر ما در تربیت او سبقت نگیریم مرجئه (از فرقی که مروّج عقیده «دلت پاک باشد» است) و مرجئه های زمان بر شما سبقت می گیرند.
چون عقل نیست، تربیت او اجباری می شود. یعنی او را وادار به کارهای خوب بکن، با کارهای خوب بزرگ می شود، بزرگ که شد یا خودش می فهمد که خوب است، یا تو به او می فهمانی.
اهل بیت (علیهم السلام) برای تربیت کودک در سنین مختلف دستوراتی داده اند. مثلا  امام صادق (ع) فرمودند: «در سن سه سالگی به فرزندتان بگویید: هفت مرتبه بگو: «لا اله الا الله» سپس هفت ماه و بیست روز او را رها کنید و سپس بگویید: هفت مرتبه بگو: «محمد رسول الله». با اتمام چهار سالگی به او بگویید: هفت مرتبه بگو: «صلی الله علی محمد و آله»، در اتمام پنج سالگی دست چپ و راستش را از او بپرسید، اگر شناخت رویش را به قبله کنید و بگویید: سجده کن. در هفت سالگی او را وضو و نماز بیاموزید و به آن امر کنید و (بر ترک نماز) تنبیه کنید.»(3)
 پس می بینیم اجبار در تربیت نوعی روش بسیار مؤثر و عقلانی است که توصیه ی اسلام نیز بر این است.
 

اعتبار، همه چیز والدین
فرزند شما دائما چشم به رفتار دیگران، به ویژه پدر و مادر دارد. اگر والدین نقش الگو را برای فرزند خود ایفا نکنند، جامعه پر است از الگو برای او. از دوست و هم کلاسی گرفته تا اینترنت و ماهواره. از این رو بسیار مهم است که بر روی دوستان و مدرسه و محل های رفت و آمد(چه در دنیای واقعی و چه در دنیای مجازی) فرزندان خود با وسواس و احتیاط زیادی رفتار کنیم. الگوی بد، یعنی نابودی یک عمر تربیت. فرزند شما، فردی را که مورد اعتماد اوست و اعتباری در نزدش دارد را بهترین الگوی خود می داند و از دست رفتن اعتبار والدین نزد فرزند، یعنی الگو ناپذیری از پدر و مادر؛ که جبران این بی اعتمادی بسیار سخت است.

خلف وعده هرگز، خلف وعید آری
بهتر است به فرزند وعده ندهیم، ولی اگر وعده دادیم حتما انجام بدهیم. وعده به پاداشی که در عوض کار نیک داده می شود می گویند. اگر کسی به وعده ی خود عمل نکند اعتبارش بسیار کاسته می شود. اما در وعید این گونه نیست. وعید به جزای عمل بد اطلاق می شود. اگر پدری فرزندش را وعید بدهد و خلافش عمل کند، سرزنش نمی شود. مثلا برای کار زشتی، تنبیهی در نظر بگیرد ولی وقت تنبیه او را ببخشد.
نکته: خلف وعید نباید همیشگی باشد، و در عین حال در مواقعی باشد که هدفی را دنبال می کنیم. مثلاً اگر کار بسیار خوبی انجام داده که لایق پاداش است، به خاطر انجام آن کار خوب، نسبت به کار بد انجام شده ی او خلف وعید می کنیم. این گونه هم نسبت به آن کار بد جرأت پیدا نمی کند و هم آن عمل خوب ارزشمندتر می شود.

اکسیر تبدیل خار به گل
فرزند ما، به محبت و توجه بسیار زیادی نیاز دارد. این محبت اگر از جانب پدر و مادر باشد میل به غیر پیدا نمی کند و نسبت به پدر و مادر الفت و اطاعت پیدا می کند. یکی از روش هایی که مورد بی توجهی قرار می گیرد هدیه دادن است که در روایت داریم باعث ایجاد محبوبیت می شود.(4)
نکته: گاهی روش مذکور رو به افراط می رود و اثر عکس می گذارد. یعنی باب می شود که در ازای هر کار خوب فرزند هدیه و جایزه ای به او می دهند و در نقطه ی مقابلش به ازای هر اشتباهی تنبیهی برای او در نظر می گیرند. این کار باعث شرطی سازی فرد نسبت به اعمال (به ویژه در اعمال و مناسک دینی) می شود به این صورت که کار خوب یعنی جایزه و کار بد یعنی تنبیه. بلکه گاهی باید نسبت به عمل اشتباه جوان تغافل کرد و نسبت به عمل خوب او نیز توجه زیادی نکرد که عمل خوب را برای خدا انجام دهد و عمل بد را برای خدا ترک کند (نه پدر و مادر)
نکته 2: تنبیه به اندازه ی خطای فرد باشد(5)، ولی تشویق گاهی بهتر است بیش تر از استحقاق عمل باشد.
نکته 3: در حین محبت و تشویق فرزند، او را به یاد نعمت ها و لطف هایی که خدا به ما کرده بیاندازید. چون در آن لحظه این را بیشتر درک می کند. و در حین تنبیه، او را به یاد عذاب خدا بیاندازید، و این که عذاب خدا برای سازندگی ما نیز هست.
نکته 4: اگر مدتی به کسی محبت کنیم، او نیز به ما محبت پیدا می کند و هرچه این محبت ایجاد شده شدیدتر باشد، راه برای تربیت جوان بازتر و هموارتر می شود. چون در روایت داریم: «محبت به چیزی، انسان را کور و کر می کند» پس جوانی که کر و کور شده ی محبت باشد هر حرفی را به راحتی از محبوب خود می پذیرد.
هشدار: با توجه به نکته 4 این خطر احساس می شود، که اگر ما فرزندمان را با محبت خودمان به او کور و کر نکنیم، بسیار کسانی هستند که برای او سر و جان می دهند، و چشم و گوشش را طلب می کنند.


چند راهکار
مهندسی معکوس: یکی از روش هایی که در راه تربیت فرزندمان می تواند به ما کمک کند روش مهندسی معکوس در تربیت است. مهندسی معکوس به این شکل است که شما سوال را برای فرزند طرح نمی کنید. بلکه جواب را به شیوه ای هنرمندانه به او می رسانید و سوال، ناخودآگاه در ذهن او شکل می گیرد. مثلا: پسربچه ای 8 ساله دچار وسواس در نماز شده. پدر و مادر دو روش را در این باره می توانند به کار ببرند:
1.روش معمول: روش معمولی که ما برای مشکل وسواس پی میگیرم این است که به طرف مقابل توضیح می دهیم که وسواس کار خوبی نیست و از جانب شیطان است و ما را از خدا دور می کند. این روش روش بدی نیست. اما چون مخاطب قرار گرفتن شخص به صورت مستقیم است. امکان دارد احساس کوچک شدن بکند و از سر لجبازی کارش را ادامه دهد.
2.روش مهندسی معکوس: در این روش پدر و مادر باید یک نمایش بازی کنند. البته نه آنقدر واضح که این نمایش است. بلکه در فضایی کاملا جدی یک نفر نقش یک بنده ی مومن را بازی کند و دیگری نقش شیطان را. پدر با این سوال خطاب به مادر که: اگه تو جای شیطان بودی چیکار می کردی که من نمازم خراب بشه؟ نقش را آغاز کرده و توجه کودک را جلب می نمایند. مادر به پدر می گوید: نماز بخون تا بهت نشون بدم چیکار می کنم؟ پدر شروع به نماز می کند. تا بسم الله الرحمن الرحیم را شروع می کند. مادر با صدای نجوا مانند (البته طوری که بچه بشنود) در گوش پدر زمزمه می کند: راستی وضو گرفتی یا نه؟ پدر با خودش می گوید فکر کنم گرفتم. بعد مادر دوباره می گوید: راستی درست نیت کردی یا نه؟ پدر با کمی تردید می گوید: آره نیت کردم. مادر ادامه می دهد: راستی تلفظ «ح» درست بود یا نه؟ پدر دوباره بسم الله الرحمن الرحیم را تکرار می کند. مادر دوباره به تلفظ پدر اشکال می گیرد و تردید ایجاد می کند.
تا پایان سوره ی حمد این القائات مادر (در نقش شیطان) ادامه پیدا می کند. این القائات آن قدر زیاد می شود که پدر وسط نماز، نماز خود را می شکند و با حالتی عصبانی می گوید: «اَه! من دیگه نمی خوام نماز بخونم». نقش تمام می شود. اما فرزند شما که دقیقا به این مشکلات دچار بوده می فهمد که این کارش از کجا آب می خورد و به کجا منتهی می شود. و تمام سوالاتی که در روش اول پرسیده شد و جواب داده شد در ذهن کودک نه تنها نقش می بندد، بلکه به بهترین شکل و بدون هیچ گونه احساس ذلتی برای کودک، پاسخ هم داده می شود. این روش در مسائل مختلف قابل اجراست (به شرط هماهنگی پدر و مادر و اجرای یک سناریوی زیرکانه، جذاب و قوی)


روش تغافل:
این روش برای ترک عادات زشت کودک به ویژه در مواقعی که حرف های زشت را یاد می گیرد کاربرد دارد. به این صورت که وقتی کودک یک حرف زشت را استعمال می کند همه ی اعضای خانواده طوری رفتار می کنند که انگار هیچ حرف خاصی نشنیده اند. یعنی خود را غافل نشان می دهند. البته این روش چند شرط لازم هم دارد که به جواب برسد در غیر این صورت جواب نمی دهد:
اولا: همه ی اعضای خانواده باید در غفلت از این حرف زشت هماهنگ باشند. ناهماهنگی یکی از این اعضا می تواند این روش را بی اثر یا کم اثر کند.
ثانیا: باید ارتباط کودک شما با منبع این حرف قطع شود. مثلا اگر این حرف ها را از کسی یا جایی یاد می گیرد، ارتباط شما با آن جا به حداقل برسد و یا حتی قطع شود.
 کودک چون توان تشخیص خوب را از بد ندارد فرق بین حرف خوب و بد را نمی فهمد. وقتی حرف بدی از دهان او خارج می شود. قطعا آن را از دهان کسی شنیده و او نیز تکرار می کند. حال اگر شما نسبت به این حرف حساسیت نشان دهید، این حرف برای کودک مهم می شود. چون فرزند شما با این حرف باعث عصبانی شدن شما شده، وقت هایی که از دست شما ناراحت است با تکرار این حرف می خواهد شما را عصبانی کند. مثلا شما اگر به جای «بی ادب» در مواقع عصبانیت به او بگویید «باادب» (البته با لحن ناراحت) او هر وقت عصبانی شود، یاد حالت عصبانی شما و حرفی که شما زدید می افتد و آن را تکرار می کند. از این پس او نیز در مواقع عصبانیت به دیگران و شما می گوید: «باادب». این روش در یاد دادن حرف ها، در روش سوم جای می گیرد.


روش شرطی سازی
این روش هم نیاز به یک هماهنگی کلی بین اعضای خانواده دارد. اگر روش تغافل در ترک عادت زشت فرزند شما کمک نکرد. مثلا نتوانستید ارتباط با منبع این عادت زشت را قطع کنید. ناچارید از روش دیگری استفاده کنید. شرطی سازی به این صورت انجام می گیرد که هر وقت که فرزند شما عادت زشت خود را تکرار می کند، با یک برخورد مشابه روبه رو می شود. این کار باعث می شود ذهن بچه نسبت به این مسأله شرطی شود که: انجام این عادت زشت، مساوی است با این نوع برخورد اعضای خانواده. مثلا هر بار که عادت زشت خود را تکرار می کند، تمام اعضای خانواده، برای مدتی با او سرد می شوند (به عبارت دیگر قهر می کنند) یا هر نوع واکنشی که مناسب باشد. فرزند شما به این نوع واکنش، در عوض آن عادت و رفتار، شرطی می شود و با گذشت مدتی چون این واکنش شما را دوست ندارد، عادت خود را آرام آرام ترک می کند. (این روشن را برای مراحل انتهایی بگذارید).


روش داستان سرایی
یکی از روش های بسیار مؤثر در تربیت فرزند، نقل داستان برای اوست. البته نه هر داستانی، بلکه داستان هایی که پیامی که مد نظر شماست به صورت پنهان در آن نهفته باشد. اگر شما در مورد یک عادت زشت کودک، برای چند روز در فضایی عاطفی که فقط مختص مادر یا پدر (یا هر دو) و فرزند است داستانی در مورد آن رفتار زشت (که هم داستان جذاب باشد و هم داستان سرایی شما) نقل کنید. فرزند شما در ناخودآگاهش به زشتی این کار پی می برد و رفته رفته روی به ترک آن عادت می آورد.
خدایا ما را فرزندان صالح عصا کن و در تربیت آن ها ما را یاری نما. الهی آمین
.

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

 

از پشتــــــــــ نگاهـــی ترک خورده به آدمهــا بنگری ...!

 

 


 

 نـمی فـهــمـم چـــرا دیـگـه دلــت بـا مــن نـمـی مــونــه     ......................                 مــیــون ایـن هـمـه دیــوار واســم از غــصـه مـی خــونـه  

مــیــون ایـن هـمـه دیــوار واســم از غــصـه مـی خــونـه    ............................             .نـمـیـفـهـمی چـقــدر تـنـهـام چـقـدر ایـن بـی کـسی سـخـتـه 


ولـی انـگاری اون اومــد دیـگـه مــن رو یــادت رفـتـه     ...............................        .شــدم عـاشــق شــدم تـنـهــا کـسی ایـنـجـا بـه یــادم نـیـسـت

تـوی تـاریـکی ایـن شــب کـسی دیـگـه کـــنـارم نـیـســت         .......... ...............          .قـسـم خــوردم قـسـم خــوردی تــو چــشـم مـن نــگاه کــردی  


ولـی آســون بـا ایــن قـلـب پــر از عـشقـم وداع کــردی          ..............................               .نـگفـتی بـی تــو می مــیـرم نـفـهمـیـدی دلــم خــون شــد
 

 

تــوی ایـن قـلب پـایــیــزی بــدون تــو تــلاطــم شــد            .........................                    از ایـن دلـتـنـگیا خـستـم دیـگه بسـه تـمـومــش کــن  

بـیا و قـلب تـنـهـامــو بـا گــرمـات بـاز جــوونـش کــن                ............... .....  ...........        .ازت مــن خــواهـشی دارم اونــم ایـنه نـگی رد شــم

نـگی کـه ایـنـطــوری ســاده پــر از احــسـاس نـفــرت شــم         .......................... ........            .تــوی ایـن کـشـتی غـصـه مـیــون گـریــه هــا غــرقــم

دارم آســون می مــیـرم آخـه کـجـا مــن اشـتـبـاه کــردم           .......;.........................         ..هـمــون لـحظه کـه گفـتـم عـشـق بـدون تــو بــرام مـــرگـه

دلـی کـه عـاشـقـش کــردی چـه کــردی کـه حــالا ســرده.           ...............................               ..تــو کـه هـیـچــوقـت کـنار مــن نـمی مونی و بی تـابــ 

از ایـن دنیـا فـقـط واســت خـــوشــی رو آرزو دارم . . .

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

 

تقابل فرهنگی بین اسلام و غرب در روابط بین الملل

 

مقدمه
فرهنگ یكى از تجربیات بشرى است. در نظام بین الملل، از آغاز تا كنون همواره فرهنگ و اختلافات فرهنگها در كانون توجه بشر قرار داشته است .در حقیقت تجدید نظر درباره نظام بین المللى كه به دنبال پایان یابى جنگ سرد میان شرق و غرب و آغاز روند جهانگرایى صورت پذیرفت، دگر بار نمایانگر جایگاه و اهمیت ویژه فرهنگ است. كوچكتر شدن جهان، فرهنگهاى مختلف را در تماس نزدیك ترى با یكدیگر قرار داده است كه این موضوع، چالشى جهانى و سخت براى نظام اجتماعى و الگوهاى فرهنگى سنتى به ارمغان آورده است. ملتهاى مختلف با این معضل و دل نگرانى روبرو بودند كه چه بخشى از فرهنگ آنان از گزند فرهنگهاى بیگانه مصون خواهد ماند و چه قسمتى از آن در گرداب این فرهنگها فرو خواهد رفت .فرهنگ و اقتصاد سیاسى غرب، چارچوب غالب بر روند جهانگرایى بود. نفوذ همه جانبه غرب و رخنه آن به تمامى كشورها با این هدف صورت مى گرفت كه تمامى انسانها غربى گونه شوند، اما این نفوذ و رخنه واكنشهاى فرهنگى منفى اى در پى داشت. هنگامى كه ملتى با فرهنگ خاص خود، فرهنگ سایر انسانها و ملل را نه تنها بیگانه، بلكه تهدیدگر مى بیند در برابر آن از خود واكنش نشان داده و سخت به مقابله با آن بر مى خیزد. با پایان یافتن جنگ سرد، تقابل فرهنگى تاریخى اسلام و غرب كه خود را از كمند تهدید كمونیسم رها شده مى دید چنین احساس مى كرد كه نیروى جدیدى به نام اسلام بنیان آن را نشانه رفته است. تفاسیر مختلفى از این تقابل به عمل آمد، اما امكان بروز برخورد میان تمدن اسلامى و تمدن غربى همچنان در پرده ابهام قرار دارد. فرهنگ، نیروى بنیادین و قدرتمندى است، اما در نظام بین الملل معاصر كه در آن، كشورها و دولتها حرف اول را مى زنند، نقش فرهنگ در شرف كمرنگ تر شدن است و فرهنگ سخت در تلاش است تا موجودیت خود را حفظ نموده، نقشى هماهنگ و منسجم در عرصه بین الملل ایفا كند.

 ادامه مطلب.......................................................................................................................................................

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

ادامه مطلب ...

             

فرهنگی که بر جهانِ به اصطلاح پیشرفته و متمدّن دنیای امروز حاکم است و دنیای غرب به نیروی ابزارهای رسانهای و تبلیغاتی در صدد است آن را به فرهنگی جهانی تبدیل کند و به تعبیر متفکّرانِ عرصهی دانشِ ارتباطات، از دنیا دهکده­ای بسازد که آن فرهنگ، فرهنگ همهی دهکدهی جهانی شود؛ این فرهنگ که جنبهی تهاجمی دارد و در صدد است همهی فرهنگهای دیگر را از پا در آورد و خود بر جوامع بشری مسلّط شود؛ یکی از شعارهای اصلی که برای این تهاجم اختیار کرده، شعار دفاع از زن است. از چند سده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اخیر به این سوی، این شعار بارها به گونههای مختلف تکرار شده و مایهی پیشروی فرهنگ غربی در دنیا گردیدهاست. یک روز سخن از تساوی حقوق زن و مرد گفتند و با این شعار پیش آمدند. روز دیگر سخن از آزادی زن گفتند و این شعار را ابزار پیشروی خود قرار دادند و در دهههای اخیر، بحث فمینیسم و زنسالاری مطرح کردند و شعارهای فمنیستی را ابزار پیشروی فرهنگ غرب قرار دادند. دنیای غرب گرچه مدّعی دفاع از زن است؛ امّا عملکردش در رابطه با زن، چیزی است که صد و هشتاد درجه با شعاری که میدهد متفاوت است! در فرهنگ غربی، در دنیای امروز زن نه تنها به رفعتِ مقام نائل نشده؛ نه تنها حقوقی برای زن حاصل نشده؛ نه تنها آزادی به معنای یک ارزش مقدّس و والا برای زن تأمین نشده؛ بلکه زن در فرهنگ غربی دنیای امروز، به ابزار بیارزشی در حدّ یک شیءِ بیجان که فقط برای لذّتجوییهای مردان هوسباز به کار میآید؛ تبدیل شدهاست. این ادّعای گزافی نیست. اگر کسی از پنجرهای که به روی فرهنگ غربی گشوده است نیمنگاهی بیاندازد، سخن بنده را تأیید میکند. فضای اینترنت و دنیای مجازی پنجرهای به سوی فرهنگ غرب است و اگر انسان از این پنجره نگاه کند، جایگاه و سیمای زن را در فرهنگ غربی و در دنیایِ به اصطلاح پیشرفته و متمدّن غربی میبیند. وجود هزاران سایت و پایگاههای اینترنتی پورنو و سرشار از فساد و آلودگی، تصویر زن را، علیٰرغم همهی شعارهای فریبنده، در واقعیّت دنیای غرب نشان میدهد و آنجاست که انسان میبیند جنایتی که دنیای امروز و فرهنگ مدّعیِ دفاع از زن، نسبت به زن کرده، در طول تاریخ بیسابقه است!

گرچه در ادواری از تاریخ، زن به شدّت مورد ستم بوده و حقوق او تضییع شده؛ امّا لااقل شعار تضییعکنندگانِ حقوق و ستمگرانِ بر زن، شعار دفاع از زن نبوده است. شعار دفاع از حقوق و آزادیهای زن نبوده است. شعارِ به مقام و منصبِ سالاری و سروری نشاندن زن نبودهاست! اگر هم ستم میکردند؛ شعارِ متضادّ آن نمیدادند. امّا دنیای امروز چنین جنایت عظیمی را با شعارهای فریبندهای نسبت به زن مرتکب شدهاست. فرهنگ و تمدّن دنیای غرب به این خاطر به سراغ زن نیامد که دلش به حال زن سوخته بود! اگر به تاریخِ طرح شدنِ شعارهای آزادی و تساوی حقوق زن و مرد مراجعه کنید؛ به خوبی متوجّه میشوید که اصلاً از روز نخست صداقتی در این شعارها نبود. در دورانی که ماشینیسم به عرصهی زندگانی انسان آمد و بشر به تکنولوژیهایی دست یافت که به او اجازه میداد تولیدات انبوه صنعتی داشته باشد؛ در پیِ صنعتی شدن دنیای غرب، طبیعتاً مجتمعهای بزرگ صنعتی به وجود آمد. شهرهای بزرگ صنعتی به وجود آمد. هنوز هم در دنیای غرب شهرهای صنعتی را میبینید و در شرق هم با الگو گرفتن از غرب، شهرهای صنعتی ساخته میشود. وقتی شهرهای صنعتی در اروپا و بعداً در آمریکا ساخته شد؛ مجتمع های عظیم صنعتی جمع­های بزرگ کارگری را در پی آورد. سرمایهدار و کارخانهدار که در پی سود شخصی خویش بود؛ به نفع خود میدید که کار بیشتری از کارگران بگیرد و مزد کمتری به آنها بپردازد. امکانات رفاهی و بهداشتی کمتری برای آنها تهیّه کند و تا میتواند از آنها کار بکشد تا سود بیشتری به جیب بزند. این منطق سرمایهداری در دنیای غرب بود. محیطهای کارِ آلوده و غیر بهداشتی و پرخطر، ساعتهای کار بسیار طولانی و شرایط مشقّتبار کار در کارخانجات عظیم صنعتی و مزدهای ناچیز، کارگران را به ستوه آورد. کارگرانی که مورد ظلم قرار گرفتند؛ در شهرهای صنعتی، یکدیگر را دیدند که چه جمع عظیمی هستند و به نیروی خود واقف شدند و تصمیم گرفتند با استفاده از نیروی خود، حقّشان را از سرمایهداران و صاحبان کارخانجات بگیرند. اینجا بود که سندیکاها و تشکّل­های کارگری به وجود آمدند و این تشکّلها با استفاده از قدرت پیروان خود، شروع به فشار آوردن و طرح مطالبات در برابر صاحبان ثروت و سرمایه کردند و اگر برای این که حقوق مناسبتری دریافت کنند، ساعات کارشان کمتر شود و شرایط بهداشتی و امنی در محیط کارگاه حاصل شود، پاسخ مثبت دریافت نمیکردند؛ دست به اعتصاب میزدند و کارخانجات را فلج میکردند. اینجا بود که سرمایهداران به فکر افتادند خود را از این معضل نجات دهند. با متفکّران و دانشمندان علوم اجتماعی به شور نشستند تا راهی برای نجات از این مبارزات سندیکالیستی پیدا کنند. راهکاری که متفکّران اجتماعی به آنها پیشنهاد کردند این بود که سعی کنید از نیروی کاری استفاده نمایید که قدرت فشار آوردن به شما را نداشته باشد تا بتوانید سختترین شرایط کارگاهی را به او تحمیل کنید، بیشترین ساعاتِ کار را از او کار بکشید و کمترین مزد را به او بپردازید. این نیروی کار کجا بود؟ این نیروی کار، زنهای خانهدار و کودکان کم سنّ و سال بودند. لذا سرمایهداران یکباره هجوم میآورند تا زنهای خانهدار را از خانه بیرون بکشند و آنها را به کارگران بیادّعای مجتمعهای صنعتی خود تبدیل کنند. زنی که پایبند به خانواده است؛ زنی که خود را در به ایفای نقش مادری متعهّد میبیند؛ خود را در ایفای نقش همسری متعهّد میبیند، حاضر نیست به سادگی محیط خانه را ترک کند و تبدیل به کارگری در مجتمعهای صنعتی شود! اینجاست که باید شعارهای فریبندهای داد تا زن فریب بخورد؛ خانه را ترک کند؛ نقش همسری و مادری را نقش منحطّی ببیند و از این که فقط یک مادر و همسر است؛ شرمنده باشد و برای این که در جامعه صاحب منزلتی شود؛ کارگر مجتمعهای صنعتی شود تا درآمدی برای خود داشته باشد و به گمان خویش شأن اجتماعی کسب کرده باشد. اینجا بود که شعارهای تساوی حقوق زن و مرد و آزادیِ زن مطرح شد. بنابراین از روز اوّل، پشت این شعارها نیّت صادقانهای وجود نداشت؛ قصد بهرهکشی از زن بود تا او را به کارگری تبدیل کنند که قدرت مبارزه ندارد؛ قدرت اعتصاب کردن ندارد. سختترین شرایط را به او تحمیل کنند؛ بیشترین کار را از او بکشند؛ کمترین حقوق را به او بپردازند؛ بدون این که او کوچکترین اعتراضی کند و فشاری به سرمایهداران وارد آورد. از آغاز این نیّت پشت آن شعارها بود! بعد نیّت ثانویّهای هم به نیّت اولیّه اضافه شد و آن این بود که مردهای هوسباز زنهایی را که از نقش زنِ پاکدامن و عفیف خارج شده و تبدیل به کارگری شده بودند که به راحتی در بین مردان غریبهکه در کارگاه کار میکردند؛ آمد و شد و با آنها خوش و بش میکردند؛ به ابزاری برای هوسبازیهای خود تبدیل کنند. از این به بعد است که مُدهای گوناگون پیدرپی به بازار میآید و از این رهگذر، ضمن فراهم ساختن بازار فروش کالاهای سرمایهداران، تلاش میشود زن را هر روز بیشتر، از جامهی عفّت و پاکدامنی بیرون آورند. این گونه فرهنگِ برهنگی و عریانی، فرهنگِ رایج در دنیای غرب میشود و این گونه حجاب، عفاف، پاکدامنی و شرم و حیا، جای خود را به برهنگی و بیحیایی و فساد و فحشا و آلودگی میدهد. امروز هم نتایج این روند را، چه در سفر به سرزمینهای غربی و چه در نگاه به پنجرهی دنیای غرب، که فضای مجازی و اینترنت است، میتوان دید. این فاجعهای بود که در دنیای غرب برای زن رخ داد و دنیای غرب، برای جهانگیر شدن، آن فرهنگ را ترویج کرد. امروز اگر صحبت از سبک زندگی آمریکایی میشود و این سبک توسّط رسانههای مختلف و ابزارهای گوناگونی که دنیای غرب در اختیار دارد ترویج می­شود و آمریکا میخواهد همهی مردم دنیا به سبک امریکایی زندگی کنند؛ سبک زندگی آمریکایی یعنی همین! یعنی نابودی نهادی به نام خانواده، بر باد رفتن بنیان عفاف، اخلاق، پاکدامنی و فضیلت در زندگی انسانها و سقوط از حیات انسانی به زندگی طبیعی و حیوانی. این جایگاه امروز زن در دنیای غرب است؛ با همهی شعارهای فریبنده و جذّابی که به نفع زن میدهند. شعار به تنهایی فاقد ارزش است. آنچه مهم است کارکرد و عملکرد واقعی است؛ شعارها جز واژههایی نیستند که به زبان جاری میشوند یا بر روی کاغذ نوشته میشوند. آنچه در واقعیّت اتّفاق افتاده، قربانی شدن زن، از بین رفتن و نابود شدن ارزشهای انسانی زن و تباه شدن منزلت و جایگاه والای زن است.

فرهنگ فمینیستی و مدّعیِ دفاع از زن، هجومهای ناجوانمردانهای به فرهنگ اسلامی دارد؛ فیمینیستها به دین اسلام و به احکام اسلامی نقدهایی میکنند. اسلام را متهم میکنند که دین مردسالاری است، حقوق زن را تضییع کرده است و با منزلت و جایگاه برابر برای زن در برابر مرد مخالف است. شبهات و ایرادات و اشکالاتی که مطرح میکنند مفصّل است و طرح و پاسخگویی به آنها بحث جداگانهای است که جلسات متعدّدی را میطلبد که یک به یک اشکالاتی که آنها به اسلام میگیرند را مطرح شود، تجزیه و تحلیل گردد و پاسخ آنها را روشن شود. امروز ما در مقام چنین بحثی نیستیم. خدا توفیق داده، بعضی از این اشکالات را در کتاب «حجاب و حقوق زن» در فصل آخر کتاب ذکر کردهام و یک به یک به آنها پاسخ گفته­ام. اگر عزیزان به این بحث علاقمندند و تا به حال آن کتاب را مطالعه نکردهاند، تأکید میکنم که مطالعه کنند. گرچه همهی اشکالات در آن نیست؛ امّا برخی از آنها هست. در لوح فشردهای هم که همین اواخر تحت عنوان «زن و خانواده» در اختیار عزیزان قرار گرفت، بعضی از فایلهای صوتی در رابطه با همین موضوع وجود دارد.

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
شنبه 18 بهمن 1393برچسب:, :: 7 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

 

فرهنگ و تمدن غربي، فرهنگ و تمدن اسلامي؟

دو فرهنگ و تمدن اسلامي و فرهنگ وتمدن غربي ، چه تاثيري بر يکديگر داشته اند؟

با سلام و احترام دانشجوي گرامي از اينكه بار ديگر اين مركز را به منظور دريافت پاسخ سوالات خويش انتخاب كرده ايد از شما سپاسگذاريم .

تمدن در فرهنگ واژگاني به معناي   شهرنشيني به معناي اجتماع انساني در يك منطقه با خانه ها و خيابان ها و كوي و برزن هاي پيوسته نيست، هر چند كه بخشي از معنا را مي رساند، بلكه شهر نشين و مدنيت به معناي وجود قوانين مكتوب و سنت هاي نوشته شده و مديريت شهري است. از اين روست كه پيامبر هنگامي كه يثرب را با قوانين نوشته شده قرآن و مديريت ثابت و منسجم و منضبط به شهري مدني و دولت شهري اسلامي تبديل كرد، نامش به مدينه النبي تغيير يافت تا دلالت بر تمدن و مدنيت به معنا و مفهوم گفته شده داشته باشد.
بنابراين تمدن و مدنيت در اصطلاح، نوع خاصي از توسعه مادي و معنوي است كه در جامعه ويژه رخ مي نمايد. تمدن مجموعه اي پيچيده از پديده هاي اجتماعي قابل انتقال، شامل جهات ديني و مذهبي ، اخلاقي ، زيباشناختي ، فني يا علمي مشترك در همه اجزاي يك جامعه وسيع و يا چندين جامعه مرتبط با يك ديگر است.( فرهنگ علوم اجتماعي، ص 47) برخي تمدن را جنبه مادي فرهنگ بر شمرده اند و گفته اند كه تمدن وجه تجسم و بيرون فرهنگ است. فرهنگ نيز در اين معنا عبارت از هر چيزي است كه انسان آن را انديشيده و يا آفريده است كه دربردارنده هنرهاي معماري ، سنت ها و آيين، رسوم و آداب ، قوانين نوشته و نانوشته انساني، فن آوري و مانند آن است.به نظر مي رسد كه تمدن، در سايه دولت ها و قدرت هاي فرهنگي شكل مي گيرد و تمدن بدون دولت به معناي تمدن بدون فرهنگ خواهد بود كه معنا و مفهوم درست و مقبولي نخواهد داشت. تمدن هر چند كه جنبه مادي و تجسمي فرهنگ است اما اين تجسم يابي بيش از آن كه به هنرهاي معماري و فن آوري ارتباط يابد با جنبه دولت قانوني و جامعه مدني و قدرت مشروع معنا و مفهوم مي يابد.
تمدن ها در آيات قرآني مجموعه اي از اجتماعات انساني است كه در يك فرآيند به رشد و بالندگي و شكوفايي رسيده و توانسته است جامعه اي قدرت مند و ثروتمندي را بر پايه سنت ها و قوانين ايجاد كنند. اين تمدن ها در آغاز به راه راست حركت مي كردند و از قوانين و عدالت سودي مي جستند از اين رو به بالندگي دست يافتند ولي در ادامه راه منحرف شده و به كژراهه رفته و در نهايت به جهت ظلم و بي عدالتي در حق خود و ديگران نابود شده و بر پايه قوانين و سنت هاي الهي نيست شده اند. مهم ترين تمدن هايي كه قرآن به آن ها اشاره دارد مي توان از تمدن فرعونيان ، ثمود، عاد، سبائيان ( تبع) ، بني اسرائيل ، ذوالقرنين و مانند آن ياد كرد. اشاره قرآن به اين تمدن ها از براي عبرت گيري است؛ قرآن در آيات خود به تحليل علل و عوامل شكوفايي و نيستي اين تمدن ها اشاره مي كند تا ديگر جوامع بشري از آن پند گرفته و از علل و عوامل آسيب زاي آن پرهيز كرده و يا جلوگيري به عمل آورند.
آشنايي با تمدن اسلامي :

تمدن اسلامى به لحاظ پيشينه با 14 قرن حيات از ريشه دارترين تمدنهاى انسانى به شمار مى‏آيد، و از جهت دامنه گسترش آن، بايد اين تمدن را از گسترده‏ترين تمدنها به حساب آورد. آنچه امروزه به عنوان تمدن اسلامى مى‏شناسيم در واقع فرآيند و محصول چهارده قرن حضور مستمر و فعال «اسلام‏» در عرصه زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان مى‏باشد. چهارده قرن است كه مسلمانان با اسلام زندگى مى‏كنند يعنى سعى نموده‏اند تا ديدگاهشان، راجع به جهان هستى و خالق جهان، نيايش هايشان آداب معاشرت و معاملاتشان، ازدواج و زاد و ولدشان، جشنها و ماتم هايشان و... بر پايه‏هايى از اعتقادات و دستورات اسلامى تنظيم نمايند.
«تمدن اسلامى كه لااقل از پايان فتوح مسلمين تا ظهور مغول قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقى برترى سطح زندگى، سعه صدر و اجتناب نسبى از تعصب، و توسعه و ترقى علم و ادب طى قرنهاى دراز پيشاهنگ تمام دنياى متمدن و مربى فرهنگ عالم انسانيت قرار داد. بي شك يك دوره درخشان از تمدن انسانى است و آنچه فرهنگ و تمدن جهان امروز بدان مديونست اگر از دينى كه به يونان دارد بيشتر نباشد كمتر نيست با اين تفاوت كه فرهنگ اسلامى هنوز در دنياى حاضر تاثير معنوى دارد و به جذبه و معنويت آن نقصان راه ندارد.»
سرگذشت پيدايش اين تمدن و فرهنگ، سرعت پيشرفت و توسعه، عظمت و كمال، گستردگى دامنه و شركت طبقات مختلف اجتماع و ملل گوناگون امورى هستند كه اعجابها را در مورد تمدن اسلامى سخت برانگيخته است. جرجى زيدان مسيحى ميگويد: «عربها (مسلمانان) در مدت يك قرن و اندى مطالب و علومى به زبان خود(عربى) ترجمه كردند كه روميان در مدت چندين قرن از انجام آن عاجز بودند، آرى مسلمانان در ايجاد تمدن شگفت آور خود در غالب موارد به همين سرعت پيش رفته‏اند.»
و هم او مى‏گويد : «مسلمانان قسمت عمده علوم فلسفى و رياضى و هيئت و طب و ادبيات ملل متمدن را به زبان عربى ترجمه و نقل كردند و از تمام زبانهاى مشهور آن روز بيشتر از يونانى و هندى و فارسى كتابهايى ترجمه كردند و در واقع بهترين معلومات هر ملتى را از آن ملت گرفتند مثلا در قسمت فلسفه و طب و هندسه و منطق و هيئت از يونان استفاده نمودند. و از ايرانيان تاريخ و موسيقى و ستاره‏شناسى و ادبيات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس مى‏كردند، و از هنديان طب (هندى) حساب و نجوم و موسيقى و داستان و گياه‏شناسى آموختند، از كلدانيان و نبطيها كشاورزى و باغبانى و سحر و ستاره‏شناسى و طلسم فرا گرفتند و شيمى و تشريح از مصريان به آنان رسيد، و در واقع عربها (مسلمين) علوم آشوريان و بابليان و مصريان و ايرانيان و هنديان و يونانيان را گرفته و از خود چيزهايى بر آن افزودند و از مجموع آن علوم و صنايع و آداب، تمدن اسلامى را پديد آوردند.»
  پيدايش اين فرهنگ و عظمت و كمال آن به عنوان «معجزه اسلام‏»   كه تعبير زيبا و بجايى است.
ويژگى‏هاى و پارامترهاي تمدن اسلامى
تمدن اسلامى در كنار ساير تمدنها،تمدن انسانى را پديد آورده‏ اند; اين تمدن از ويژگيها و شاخصه‏هايى برخوردار است كه آن را از تمدنهاى ديگر متمايز مى‏كنند; هر گونه رهيافتى به تمدن اسلامى در گرو توجه به اين ويژگيها است.
1 - تمدن اسلامى وقتى كه پا به عرصه وجود گذاشت، نسبت به تمدنهاى پيشين موضع ويژه‏اى را اتخاذ نمود; بدين صورت كه نه در مقابل آنها صف آرايى نمود و نه در برابر آن تمدنها منفعل شد بلكه دست آوردهاى مثبت آنها را گرفت و در خود هضم نمود و جهات منفى را هم نپذيرفت.
دكتر زرين كوب در اين باره مى‏گويد: «تمدن اسلامى، نه تقليد كننده صرف از فرهنگهاى سابق بود، نه ادامه دهنده محض:تركيب كننده بود و تكميل سازنده‏».
2 - تمدن اسلامى با محوريت قرآن از آغاز ديدگاهى جهانى و فرا مليتى داشت و هيچگاه خود را منحصر در يك قوم و نژاد ننمود، لذا در حوزه وسيع دنياى اسلام اقوام مختلف عرب ايرانى، ترك، هندى، چينى، مغولى، آفريقايى و حتى اقوام ذمى بهم آميختند. و همين نكته سبب شد كه مسلمانان از هر قوم و ملتى كه بوده‏اند خود را منادى اسلام بدانند. يعنى مايه اصلى اين معجون كه تمدن و فرهنگ اسلامى خوانده مى‏شود در واقع اسلام بود، نه شرقى و نه غربى.
عوامل اساسى رشد و توسعه تمدن اسلامى:
تمدن و فرهنگ اسلامى در طول حيات خود فراز و نشيبهايى داشته است; در يك دوره تاريخى -از آغاز و لااقل از پايان فتوح تا ظهور مغول- تمدن اسلامى را بالنده و با شكوه و در اوج مي‏بينيم كه اين دوره را به حق دوره درخشان تمدن اسلامى مى‏نامند، اما پس از آن تمدن اسلامى دچار افول مى‏شويم و كم كم به حاشيه صحنه اجتماع مى‏رود و چند دهه‏اى است كه دوباره خيزش اسلامى، اميدبخش رجعت به آن عظمت و سرافرازى پيشين گشته است. كشف راز و رمز اين تحولات در بررسى دقيق و عالمانه و ريشه‏يابى آنهاست.
در اينجا در پى شناسايى عوامل اساسى رشد و توسعه تمدن اسلامى در دوره درخشان آن هستيم عواملى كه عظمت آفريدند و بدون شك افول تمدن بخاطر رخنه‏اى است كه در آنها پديد آمد.
1) تشويق اسلام به علم:توصيه و تشويق مؤكدى كه اسلام در توجه به علم و علما مى‏كرد از اسباب عمده آشنايى مسليمن با فرهنگ و دانش انسانى و در نتيجه رشد و توسعه تمدن اسلامى گرديد.
جرجى زيدان با اينكه تعصب مسيحى دارد و در بعضى مسائل اين تعصب كاملا نمودار است و گاهى مى‏خواهد اصرار بورزد كه مسلمين اوليه با هر كتابى جز قرآن مخالف بودند مع ذلك اعتراف مي‏كند كه تشويق اسلام به علم، عامل موثرى در سرعت پيشرفت مسلمين بوده است. مى‏گويد: «همين كه مملكت اسلام توسعه يافت و مسلمانان از انشاى علوم اسلامى فارغ شدند، كم كم فكر علوم و صنايع افتادند و براى خود همه نوع وسايل تمدن فراهم ساختند و طبعا در صدد تحصيل علم و صنعت برآمدند.و چون از كشيشان مسيحى مطالبى از فلسفه شنيده بودند، بيش از ساير علوم به فلسفه علاقه‏مند گشتند، بخصوص كه احاديث وارده از (حضرت) رسول اكرم (ص) آنان را به تحصيل علم و بخصوص فلسفه تشويق مى‏نمود كه از آن جمله فرموده است، علم بياموزيد اگر چه در چين باشد حكمت گمشده مؤمن است از هر كه بشنود فرا مى‏گيرد و اهميت نمى‏دهد كه كى آن را گفته است. آموختن علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.از گهواره تا گور، دانش بياموزيد.»

«توصيه و تشويق مؤكدى كه اسلام در توجه به علم و علما مى‏كرد از اسباب عمده بود در آشنايى مسلمين با فرهنگ و دانش انسانى، قرآن مكرر مردم را به تفكر و تدبر در احوال كائنات و به تامل در اسرار آيات دعوت كرده بود، مكرر به برترى اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود و يكجا شهادت «صاحبان علم‏» را تالى شهادت خدا و ملائكه خوانده بود كه اين خود به قول امام غزالى در فضيلت و نبالت علم كفايت داشت. بعلاوه بعضى احاديث رسول كه به اسناد مختلف نقل مى‏شد، حاكى از بزرگداشت علم و علماء بود. و اين همه با وجود بحث و اختلاف كه در باب اصل احاديث و ماهيت علم مورد توصيه در ميان مى‏آمد از امورى بود كه موجب مزيد رغبت مسلمين به علم و فرهنگ مى‏شد و آنها را به تامل و تدبر در احوال و تفحص و تفكر در اسرار كائنات بر مى‏انگيخت. از اينها گذشته پيغمبر خود نيز در عمل، مسلمين را به آموختن تشويق بسيار مى‏كرد چنانكه بعد از جنگ بدر هر كس از اسيران كه فديه نمى‏توانست بپردازد در صورتى كه به ده تن از اطفال مدينه خط و سواد مى‏آموخت آزادى مى‏يافت. همچنين به تشويق وى بود كه زيد بن ثابت زبان عبرى يا سريانى يا هر دو زبان را فرا گرفت و اين تشويق و ترغيب سبب مى‏شد كه صحابه به جستجوى علم رو آورند، چنانكه عبدالله بن عباس بنابر مشهور به كتب تورات و انجيل آشنايى پيدا كرد و عبدالله بن عمرو بن عاص نيز به تورات و به قولى نيز به زبان سريانى وقوف پيدا كرده بود. اين تاكيد و تشويق پيغمبر هم علاقه مسليمن را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ كرد.»
و اين بود كه مسلمين از همان آغاز تمام همت و سعيشان را بر اين گذاشتند كه بر علوم و معارف جهان دست‏يابند.
2) تساهل و تسامح فكرى: يكى از علل سرعت پيشرفت مسليمن در علوم اين بوده است كه در اخذ علوم و فنون و صنايع و هنرها تعصب نمى‏ورزيدند و علم را در هر نقطه و در دست هر كس مى‏يافتند از آن بهره‏گيرى مى‏كردند و به اصطلاح امروز «روح تساهل‏» بر آنها حكمفرما بوده است.
چنانكه مى ‏دانيم در احاديث نبوى به اين نكته توجه داده شده است كه علم و حكمت را در هر كجا و در دست هركس پيدا كرديد آن را فرا گيريد. رسول اكرم(ص) فرمود: همانا دانش راستين،گمشده مؤمن است هر جا آن را بيابد خودش به آن سزاوارتر است. حضرت اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه فرموده است: دانش راستين گمشده مؤمن است پس آن را فراگير و بياموز و لو از مردم منافق. و هم از كلمات آن حضرت است: حكمت را بياموزيد و لو از مشركان. در روايات اسلامى، ائمه اطهار(ع) از حضرت مسيح(ع) نقل كرده‏اند كه: حق را (هر چند) از اهل باطل فرا گيريد و اما باطل را (هر چند) از اهل حق فرا نگيريد، سخن سنج و حقيقت‏شناس باشيد.
اين روايتها زمينه وسعت ديد و بلند نظرى و تعصب نداشتن مسلمين را در فراگرفتن علوم و معارف از غير مسلمانان فراهم كرد و به اصطلاح در مسلمين روح روح تساهل و تسامح و عدم تعصب در مقام در مقام فراگيرى و علم آموزى به وجود آورد. و از اين رو مسلمين اهميت نمى‏دادند كه علوم را از دست چه كسى مى‏گيرند و به وسيله چه اشخاصى ترجمه و نقل مى‏شود و به دست آنها مى‏رسد. بلكه بر اساس آنچه از پيشواى عظيم الشان خود آموخته بودند، خود را به دليل اينكه اهل ايمانند صاحب و وارث اصلى حكمتهاى جهان مى‏دانستند... معتقد شده بودند كه علم و ايمان نبايد از يكديگر جدا، زيست كنند.
دكتر زرين كوب در توضيح اين عامل مى ‏نويسد: «...بدينگونه، اسلام كه يك امپراطور عظيم جهانى بود با سماحت و تساهلى كه از مختصات اساسى آن بشمار مى‏آمد مواريث و آداب بى‏زيان اقوام مختلف را تحمل كرد، همه را بهم درآميخت و از آن چيز تازه‏اى ساخت فرهنگ تازه‏اى كه حدود و ثغور نمى‏شناخت و تنگ نظريهايى كه دنياى بورژوازى و سرمايه‏دارى را تقسيم به ملتها، به مرزها و نژادها كرد در آن مجهول بود. مسلمان، از هر نژاد كه بود عرب يا ترك، سندى يا آفريقائى در هر جايى از قلمرو اسلام قدم مى‏نهاد خود را در وطن خويش و ديار خويش مى‏يافت... همه جا يك دين بود و يك فرهنگ.
و در جاى ديگر، مى‏نويسد: ...آنچه اين مايه ترقيات علمى و پيشرفتهاى عادى را براى مسلمين ميسر ساخت در حقيقت همان اسلام كه با تشويق مسلمين به علم و ترويج نشاط حياتى، روح معاضدت و تسامح را جانشين تعصبات دنياى باستانى كرد. و در مقابل رهبانيت كليسا كه ترك و انزوا را توصيه مى‏كرد با توصيه مسلمين به راه و بسط توسعه و تكامل صنعت و علم انسانى را تسهيل كرد. در دنيايى كه اسلام به آن وارد شد. اين روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نيروى بزرگ آن روز دنيا (بيزانس و ايران) بيزانس در اثر تعصبات مسيحى كه روز بروز در آن بيشتر غرق مى‏شد هر روز علاقه خود را بيش از پيش با علم و فلسفه قطع مى‏كرد تعطيل فعاليت فلاسفه به وسيله ژوستى‏نيان اعلام قطع قريب الوقوع بود بين دنياى روم با تمدن و علم در ايران هم اظهار علاقه خسرو انوشيروان به معرفت و فكر، يك دولت مستعجل بود، و باز تعصباتى كه برزويه طبيب در مقدمه كليله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احياء معرفت را در اين سرزمين غير ممكن كرد. در چنين دنيايى كه اسير تعصبات دينى و قومى بود اسلام نفخه تازه‏اى دميد.چنانكه با ايجاد دارالاسلام كه مركز واقعى آن قرآن بود نه شام و نه عراق تعصبات قومى و نژادى را با يك نوع جهان وطنى چاره كرد، در مقابل تعصبات دينى نصارى و مجوس،تسامح و تعاهد با اهل كتاب را توصيه كرد و علاقه به علم و حيات را و ثمره اين درخت‏شگرف كه نه شرقى بود نه غربى. بعد از بسط فتوحات اسلامى حاصل شد.»
پرفسور ارنست كونل آلمانى، استاد هنر اسلامى در دانشگاه برلين در سالهاى 1964 - 1935 در مقدمه كتاب هنر اسلامى مى‏گويد: اشتراك در معتقدات دينى در اينجا تاثير قويتر از آنچه در دنياى مسيحيت وجود دارد بر فعاليتهاى فرهنگى ملل مختلف داشته است. اشتراك در مذهب باعث‏شده تا بر روى اختلافات نژادى و سنن باستانى ملتها «پل‏» بسته و از فراز آن نه تنها علائق معنوى بلكه حتى آداب و رسوم كشورهاى گوناگون را به طرز حيرت انگيزى در جهت روشن و مشخصى هدايت نمايد، چيزى كه بيش از همه در اين فعل و انفعال جهت ايجاد وحدت و پاسخ به جميع مسائل زندگى قاطعيت داشت قرآن بود...»
شهيد مرتضى مطهرى در كتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ايران، بعد از نقل اين فراز از نوشته پرفسور ارنست كونل، آن را تحسين مى‏كند و مى‏گويد: «...نكته جالب در بيان اين دانشمند اينست كه مى‏گويد مسلمانان از نژادهاى مختلف بر روى اختلافات نژادى خود پل بسته بودند. يعنى اسلام براى اولين بار توانست كليتى و وحدتى سياسى و اجتماعى بر اساس عقيده و مرام و مسلك به وجود آورد، و همين جهت تسهيلات زيادى از لحاظ ايجاد تمدنى عظيم و وسيع به وجود آورد.»
نقطه آغازين تمدن اسلامى: اگر كسى برآيد تا نقطه آغازين تمدن اسلامى را بنماياند. نقطه‏اى كه تاريخ تمدن اسلامى در واقع از آنجا پرتو افكنى آغاز نموده است; و جلوه‏هاى گوناگون تمدن اسلامى ازآن منشا گرفته است بدون ترديد به مدينه مى‏رسد. پس از هجرت حضرت رسول(ص) و جمعى از يارانش به مدينه، حضرت اين امكان را پيدا نمود تا پايه گزار اولين جامعه متشكل اسلامى و اولين حكومت اسلامى باشد; جوشش و جنبش علمى مسلمين با محوريت قرآن و احاديث نبوى از مدينه آغاز شد، و در آنجا بود كه اولين حوزه علمى تاسيس شد، براى اولين بار عرب حجاز در مدينه با مسئله استادى و شاگردى و نشستن در حلقه درس و حفظ و ضبط آنچه از استاد مى‏شنود آشنا شد. مسلمين با حرص و ولع فراوانى آيات قرآن را كه تدريجا نازل مى‏گشت فرا مى‏گرفتند و به حافظه مى‏سپردند و آنچه را كه نمى‏دانستند از افرادى كه رسول خدا(ص) آنها را مامور كتابت آيات قرآن كرده بود و به كتاب وحى معروف بودند مى‏پرسيدند. بعلاوه بنا به توصيه‏هاى مكرر رسول خدا(ص) سخنان آن حضرت را كه به سنت رسول معروف بود از يكديگر فرا مى‏گرفتند، در مسجد پيغمبر رسما حلقه‏هاى درس تشكيل مى‏شد و در آن حلقه به بحث و گفتگو درباره مسائل اسلامى و تعليم و تربيت پرداخته مى‏شد. روزى رسول خدا وارد مسجد شد و ديد دو حلقه در مسجد تشكيل شده است، در يكى از آنها افراد به ذكر و عبادت مشغولند و در يكى ديگر به تعليم و تعلم. پس از آنكه هر دو را از نظر گذراند فرمود: كلاهما على خير و لكن بالتعليم ارسلت. يعنى هر دو جمعيت كار نيك مى‏كنند اما من براى تعليم فرستاده شده‏ام، رسول خدا آنگاه رفت و در حلقه‏اى كه آنجا تعليم و تعلم بود نشست.
بعد از مدينه، عراق محيط جنب و جوش علمى گشت. در عراق ابتدا دو شهر بصره و كوفه مركز علم بودند. اما پس از بناى بغداد، آن شهر مركز علمى شد و در آن شهر بود كه علوم ملتهاى ديگر به جهان اسلام منتقل گشت، بعدها رى خراسان و ماوراء النهر و مصر و شام و اندلس و غيره هر كدام به صورت يك مهد علمى در آمدند.
جرجى زيدان پس از آنكه همت و تشويق امرا و حكام مسلمان را به عنوان يك عامل بسيار مؤثر ياد مى‏كند، مى‏گويد: «دانش پرورى و علم دوستى بزرگان اسلام سبب شد كه روز به روز مؤلف و كتاب در قلمرو اسلام فزونى يابد و دائره تحقيق وسعت پيدا كند، پادشاه و وزير و امير و دارا و نادار و عرب و ايرانى و رومى و هندى ترك و يهود و مصرى و مسيحى و ديلمى و سريانى، در شام و مصر و عراق و فارس و خراسان و ماوراء النهر و سند و افريقا و اندلس و غيره در تمام شبانه روز به تاليف مشغول شدند و خلاصه آنكه هرجا اسلام حكومت مى‏كرد علم و ادب به سرعت پيشرفت مى‏نمود، تاليفات گرانبها خلاصه‏اى از تحقيقات بنى نوع انسان از روزگار پيشين تا آن زمان ديده مى‏شد و مباحث مهمى از علوم طبيعى، الهى،نقلى، رياضى، ادبى و عقلى در كتب جمع شده بود و در نتيجه تحقيقات علماى اسلام، علوم مزبور داراى شعب متعدد گشت.»
نخستين موضوع: اما اينكه نخسيتن موضوعى كه توجه مسلمين را جلب كرد و حركت علمى مسلمين از آن شروع شد چه بود؟ نقطه آغاز قرآن است. مسلمانان علوم خويش را از تحقيق و جستجو در معانى و مفاهيم آيات قرآن و سپس حديث آغاز كردند و لهذا نخستين شهرى كه جنب و جوش علمى در آن پيدا شد مدينه بود، نخستين مراكز عملى مسلمين مساجد بود و نخستين موضوعات عملى آنان مسائل مربوط به قرآن و سنت و نخستين معلم شخص رسول اكرم است، علم قرائت، تفسير، كلام، حديث، رجال، لغت، نحو، صرف، بلاغت و تاريخ و سيره كه جزء نخستين علوم اسلامى است به خاطر قرآن و سنت به وجود آمد.
ادوارد براون مى‏گويد: پروفسور دخويه عربى‏دان بزرگ، در مقاله‏اى كه در موضوع طبرى و مورخين قديم عرب براى جلد 23 دائرة المعارف بريتانيكا نوشت به طرز قابل ستايش نشان داد چگونه مسير علوم مختلفه مخصوصا تاريخ در جامعه اسلامى به مناسبت قرآن شريف پيشرفت كرد؟ و چگونه اين علوم در اطراف هسته مركزى حكمت الهى تمركز يافت. علوم مربوط به زبان شناسى و لغت طبعا در درجه اول قرار داشت. همين كه خارجيان براى قبول اسلام هجوم آوردند احتياج فورى به صرف و نحو و لغت عرب احساس شد. زيرا كلام الله مجيد به زبان عربى نازل شده بود. بارى شرح معانى كلمات نادر و غريب كه در قرآن آمده بود لازم شد اشعار قديم (عرب) را به قدر امكان گرد آورند... براى درك معانى اين اشعار لازم شد از اصحاب و تابعين راجع به اقوال و افعال نبى در اوضاع و احوال مختلف سؤالاتى بشود و در نتيجه علم الحديث پديد آمد. براى تشخيص اعتبار احاديث لازم بود به متن و اسناد حديث وقوف حاصل شود... براى تحقيق حقيقت اسناد علم به تواريخ و سير و اوصاف و احوال اين اشخاص ضرورت داشت و اين امر باز به طريق ديگرى منجر به مطالعه شرح زندگانى مشاهير رجال و تقاويم و ترتيب وقايع و علم ازمنه و اعصار گرديد. تاريخ عرب هم كافى نبود. تواريخ همسايگان عرب على الخصوص ايرانيان و يونانيان و حميريان و حبشيان و غيره تا حدى براى فهم معانى بسيارى از اشارات مندرج در قرآن و اشعار قديم مورد لزوم بود، علم جغرافى نيز به همان منظور و به حمايت علمى ديگرى كه با توسعه سريع امپراطورى اسلام ارتباط داشت واجب شمرده مى‏شد.
تمدن اسلامى، آغاز، اوج، فرود و...
تمدن مقوله‏ اى است انسانى و اجتماعى، بدين معنى كه فقط انسان است كه توانايى آفرينش تمدن را دارد و آنهم در متن اجتماع يعنى عامل انسانى مهمترين ركن براى تحقق تمدن است، انديشه و روحيات عامل انسانى و نوع رابطه‏اى كه با عوامل ديگر اتخاذ مى‏كند، زمينه ساز ظهور تمدنهاست، بنابر اين هيچ تمدنى در خلاء و فقدان جامعه انسانى امكان ظهور نمى‏يابد. تمدن وقتى مقوله‏اى انسانى و بشرى شد بالتبع از هر آنچه كه انسان را تحت تاثير قرار مى‏دهد مانند دين، اقتصاد، محيط، تاريخ سنت‏ها و ... متاثر مى‏گردد. تمدن مانند هر ساختۀ ديگر انسان در يك موقعيت و شرايط ويژه‏اى به بار مى‏آيد. مثلا هنر به عنوان يك فرآورده بشرى بخاطر لطائف و ظرائفى كه در آن نهفته شده و دقتهايى كه بايد در آن بكار برود، در هر موقعيتى از انسان صادر نمى‏شود بخلاف نفس كشيدن،كه صدور آن از انسان احتياج به آموزش و فراهم آمدن موقعيتى خاص ندارد. تمدن سازى نيز هنرى است كه فقط از انسان و در يك موقعيت ويژه تجلى مى‏يابد. تمدن به صورت دستورى و فورى محقق نمى‏شود بلكه بايد در بستر زمان و به صورتى كاملا طبيعى بوجود بيايد تا ماندگار بشود.
مسلمانان به عنوان كسانى كه تمدن اسلامى فرآيند كنش‏ها و واكنش‏هاى آنان در برابر پديده‏هاى متفاوت و نوع ارتباطشان با عوامل گوناگون است، تاريخ پر فراز و نشيبى داشته‏اند و تمدن سازى آنان نيز متاثر از موقعيت تاريخى آنان بوده است; يعنى گاه در اوج بوده‏اند و اوضاع وفق مرادشان مى‏چرخيده لذا امكان تمدن سازى را در حد اعلا داشته‏اند بطوريكه تمام تمدنهاى معاصر را تحت الشعاع خود قرار داده‏اند، و دوره درخشان تمدن اسلامى حاصل اين وقعيت‏خاص است و گاه، چنان دچار افول شده‏اند و از عزت و سربلندى افتاده‏اند كه نه تنها توفيقى در تمدن سازى نداشته‏اند بلكه از آنچه هم داشته‏اند چشم پوشى كرده‏اند لذا تمدن اسلامى در آن دوره‏ها در انزوا به سر برده است. تاريخ نشان مى‏دهد كه اسلام در موقعيتى ظهور كرد كه جهان دچار بحران عظيمى شده بود و جهانيان در انتظار نيرويى بودند كه اين بحران را چاره نمايد و آنها را از وضع اسفبارى كه گرفتارش بودند نجات دهد.

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

‏من می‌‌توانم با چاقوی آشپزخانه تهدید ات کنم
تا پاسخِ هزار سؤال را دانه دانه از حلقوم ات بیرون بکشم
یا می‌‌توانم خانه را به آتش بکشم
و اولین عکسِ سه بعدی سوختن ات را
در بیلیبورد‌های شهر رونمایی کنم
من همه کار می‌‌کنم
با چهار لیتری پر از بنزین
خاندان ا ت را بسوزانم
و یا در میدان‌های شهر
لباست‌هایت را قیچی کنم
تازه!
من یک کارِ دیگر هم بلدم
اگر دیر به خانه بیایی
گریه می‌‌کنم!

خدا را چه دیدی شاید دوام آوردم !
هر تمام شدنی که مرگ نیست !؟ گاهی میتوان کنارِ یک پنجره سیگار به دست و منتظر “پوسید” …

سیگار میکشم تا دود کنم خیال بودنش را …
ریه هایم بی تقصیرند ، فقط دارند تاوان ندانم کاری های دلم را پس میدهند !

این روزا دیگه هیچ چیزی رو شرح نمیدم ، فقط می کِشَم !
گفتی تا سیگاری دود کنی برگشتم
 
زندگیم دود شد ، کجا ماندی ؟؟؟سیگار کشیدنم را کلاس نامیدند ؛ نمی دانستند که من از کلاس زندگی مدتهاست اخراج شده ام !

بعد مرگم روی قبرم ، روی عکسم ننویسید جوان ناکام ؛ من از سیگار خیلی کام گرفتم ، بدنامش نکنید …

یادت است میگفتی سیگار را کنار بگذارم ؟
من سیگار را کنار گذاشتم اما طعم تلخش را نه !

روزگار امروز به من فهماند که چیزهای تلختری از قهوه و سیگار هم هست !

ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ..ﯾﮏ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ..یه تن رنجور از زخم

یه ذهن خسته ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ..ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﻨﻢ ﯾﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﮑﺸﻢ ؟

روزهایم با خیالِ بودنت شب میشوند و شبهایم با سیگارِ روشنم روز …
سیگار را روشن میکنم و کام میگیرم …

افکارم دود میشوند و سیگار تمام میشود..
ته سیگار برایم میشود ته دنیا و من پرت میشوم در بستر این کابوس که “تو” رفته ای …

نمیدانم جنس سیگارم خوب نیست یا جنس خاطراتم ؟آخر بدجوری میسوزد دلم !!!

یادت عادت است ، همین روزها ترک میکنم مثل سیگار که ماهاست نخ آخریست که روشن میکنم !

من میسوزم ، کم میشم ولی دیگر تکرار نمیشم …سیگار میسوزه ، کم میشه ولی تکرار میشه !

به همان اندازه که دود سیگارم از من دورتر می شود یاد تو به من نزدیکتر می شود …

با خودم گفتم کاش بدانی چقدر گران تمام شد تا سیگاری شدم …بقال گفت سیگار گران شده ، ترک نمیکنی ؟

میدانم اگر روزی دیگر سیگار هم نکشم ، از آدمای روزگارم درد میکشم !

از وقتی که نیستی ، من هر روز کنج این کافه می نشینم و شعر داغ می نوشم و به آدمهای صامتی نگاه میکنم که تنهاییشان را با فندکی به هم تعارف می کنند …

وقتی نفهمی کی سیگارت را روشن کردی و کی کشیدی و کی خاموشش کردی یعنی یک جای کار می لنگد بدجور …

‏کاش از میان همه ی رویاهایی که برایت بافته ام...

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی

 

 

  اما این بار شاید بد نباشد نگاه متفاوت تری به این مساله بیندازیم. این که دخترها درباره دوستی با یک پسر چه فکری می کنند و این دوستی از نگاه پسران چه شکلی دارد.
دخترها تصور می‌کنند دیدگاه پسرها همانند آنها است و همین‌طور بالعکس. اساس روابط دوستی، شناختن دیدگاه‌ها و طرز فکر جنس مخالف در رو‌به‌رو ‌شدن با وقایع و اتفاقات است، تا بتوان از این تجربه در زندگی مشترک استفاده کرد. اما این یک اصل گم‌شده در روابط دوستی دختران و پسران است. دختران تصور می‌کنند پسران تشنه احساسات هستند و پسران نیز تصور می‌کنند دختران نیاز جنسی زیادی دارند.
پسران در روابط دوستی به هوس و غریزه جنسی خود بیشتر بها می‌دهند و پس از اولین ارتباط جنسی دچار وابستگی جنسی می‌شوند یعنی رابطه جنسی آنها گسترده‌تر می‌شود. آنها در تمامی ملاقات‌های بعدی دنبال فرصتی برای تأمین این نیاز هستند و تا زمانی که طرفشان پاسخ‌گوی این نیاز باشد این رابطه ادامه دارد. اما هر زمان که طرفشان از رابطه جنسی خودداری کند یا اخلاق و رفتار پسر تغییر می‌کند یا مدام بهانه‌گیری می‌کند یا آن رابطه را برهم می‌زند.
دختران تا زمانی که به فردی احساس نداشته باشند و وابستگی احساسی پیدا نکنند نمی‌توانند رابطه جنسی را با آن فرد تجربه کنند. ترجیح می‌دهند این رابطه از روی عشق و دوطرفه باشد. از اینکه بدون احساس تن به چنین رابطه‌ای بدهند بیزارند. دختران پس از رابطه جنسی دچار وابستگی بیشتری می‌شوند و بیشتر دوست دارند مورد توجه احساسی طرف مقابل قرار بگیرند. در اکثر روابطی که در آن رابطه جنسی را تجربه کرده‌اند ولی رابطه دوستی آنها به اتمام رسیده دچار افسردگی موقتی می‌شوند. بیشتر تمایل دارند دوست داشته شوند تا اینکه دوست بدارند. آنها‌ می‌توانند بارها حس عاشقی را تجربه کنند. این در حالی است که پسرها فقط یک‌بار عاشق می‌شوند و اولین عشق را فراموش نمی‌کنند. آنها اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشند، هرکاری برای به‌دست‌آوردنش می‌کنند و به‌اصطلاح به آب و آتش می‌زنند. ولی اشکال اینجاست که همه انرژی خود را قبل از ازدواج صرف طرف می‌کنند.
نیازهای احساسی و حتی جنسی زنان پس از ازدواج بیشتر از دوران قبل از ازدواج است، به همین دلیل است که مدام از سردی همسر خود شکایت دارند. دختران قبل از ازدواج تمایل دارند طرفشان به‌سمت آنها بیاید، که این مورد بعد از ازدواج دگرگون می‌شود؛ این زنان هستند که به‌سمت همسر خود می‌روند و مردان در این‌باره تلاشی نمی‌کنند. نکته بسیار مهم اینکه بسیاری از دخترها و پسرها با شنیدن این مطالب و بررسی آسیب‌های جدی این روابط می‌گویند: از کجا معلوم که این آفات در دوستی ما به‌وجود آید؟ هر قاعده‌ای استثنایی دارد؛ از کجا معلوم که ما استثنای این قاعده نباشیم؟ این افراد گمان می‌کنند که رابطه آنها از روابط دیگران عمیق‌تر و مستحکم‌تر بوده و فقط روابط دیگران، سست و بر پایه علاقه جنسی بنا شده است.
دختر می‌گوید: دوستم گفته، که فقط مرا به‌خاطر خودم می‌خواهد نه برای سوء‌استفاده جنسی. در مقابل پسر هم می‌گوید: بیچاره دختر، نمی‌داند هدف واقعی من ازدواج و خوشبخت‌ کردن او نیست. حالا که پسر اعتماد دختر را جلب کرده است و با زرنگی هم به دختر قبولانده که او را زن آینده‌اش می‌داند و به‌عنوان شریک زندگی دوستش دارد، زمینه را برای منظورش مهیا می‌بیند و به او می‌گوید که ما اکنون از طریق قلب‌هایمان باهم زن و شوهر هستیم، چرا تا فراهم ‌شدن زمینه ازدواج، خودمان را از لذت جنسی محروم کنیم. بیا از همین حالا رابطه‌ای جنسی برقرار ‌کنیم.
متأسفانه بعضی از دخترها هم برای اینکه رضایت پسر را جلب کنند مرتکب این اشتباه بزرگ می‌شوند و تقاضای رابطه جنسی او را قبول می‌کنند. غافل از اینکه پسرها هیچ‌وقت با کسی که قبلاً با او دوست بوده‌اند و یا رابطه جنسی داشته‌اند، هرگز ازدواج نمی‌کنند.
متأسفانه بعضی از دخترها هم برای اینکه رضایت پسر را جلب کنند مرتکب این اشتباه بزرگ می‌شوند و تقاضای رابطه جنسی او را قبول می‌کنند. غافل از اینکه پسرها هیچ‌وقت با کسی که قبلاً با او دوست بوده‌اند و یا رابطه جنسی داشته‌اند، هرگز ازدواج نمی‌کنند و برای ازدواج هم به‌دنبال دختری هستند که قبلاً با کسی رابطه نداشته است. دخترها نیز با این اشتباه نه ‌تنها خودشان را ارزان فروخته‌اند، بلکه پسران با دیدن این رفتار، آنها را افرادی هرزه تلقی می‌کنند. چون پسرها این کار دختران را به‌حساب سست ‌بودنشان می‌گذارند و می‌گویند، اگر فرد دیگری هم این تقاضا را داشته باشد، احتمال دارد که به او هم جواب مثبت بدهد.
البته مطلب بالا، یکی از حالات دوستی دختر و پسر بود که پسرها با وعده ازدواج، دخترهای جوان را خام می‌کنند و به سوءاستفاده جنسی از آنها می‌پردازند.
حالات دیگری هم برای این رابطه قابل تصور است، که در زیر به چند نمونه از آن اشاره می‌کنیم:

الف) برخی دخترها می‌دانند که پسرها قصد ازدواج ندارند و پسرها نیز علناً به طرف مقابلشان می‌گویند که قصدشان از این دوستی برای شناخت و ازدواج نیست. آنها فقط برای خوش‌گذرانی باهم شریک جنسی و دوست می‌شوند و به‌ این طریق می‌خواهند از تنهایی دوران مجردی فرار کنند. 
بعضی از دخترها حاضر به دوستی با این قبیل پسرها هستند و قصدشان را از این رابطه، تخلیه احساسات و ارضای غیراخلاقی جنسی خودشان معرفی می‌کنند. آنها گمان می‌کنند هر‌کاری که غریزه‌شان بخواهد، می‌توانند بکنند و می‌گویند: شوهر آینده‌مان از کجا خواهد فهمید که ما در گذشته روابط جنسی داشته‌ایم؟
تا آنجا که بتوانند، با جنس مخالف رابطه برقرار می‌کنند، ضمن اینکه مخارج خوش‌گذرانی خود را از طریق تن‌فروشی تأمین می‌کنند و به‌اصطلاح، با یک تیر دو نشان می‌زنند. آنها با خود می‌گویند بعد از ازدواج، این‌طور روابط را کنار خواهیم گذاشت. ولی نمی‌دانند حتی اگر هم بخواهند، دوست‌پسرشان از این روابط، به‌ این سادگی‌ها ـ بعد از ازدواج آنها ـ نخواهند گذشت.
اتفاقاً می‌گویند اکنون موانع هم از میان برداشته شده و وقت برداشت محصول نقشه‌های شوم گذشته‌مان است‌. چراکه برخی از پسرها خیلی زرنگ هستند و بیشتر برای بعد از متأهل‌شدن دختر برنامه‌ریزی می‌کنند؛ در دوران دوستی از او عکس یا فیلم تهیه می‌کنند و این مدارک را برای بعد از ازدواج دخترها به‌منظور اخاذی جنسی نگه می‌دارند و در وقت مناسب طی تماسی با دختر، تهدید می‌کنند که اگر با آنها رابطه جنسی برقرار نکند، عکس، فیلم و یا صدای ضبط‌شده او را به همسرش می‌دهند. فاش‌شدن این موضوع عواقب وحشتناکی را برای دختر در پی خواهد داشت. باعث می‌شود زندگی مشترک او نابود و در بین فامیل آبرویش از بین برود و به دلیل خیانتش، برای ازدواج مجدد، به‌ سراغش نخواهد رفت.
اینجاست که دختر به‌رغم میل باطنی، برای فاش‌نشدن رابطه دوران مجردی‌اش، به رابطه جنسی با دوست‌پسر قبلی‌اش تن می‌دهد و خیانت آن دختر مجدداً در دوران متأهلی رقم می‌خورد. فاش‌شدن این خیانت مجدد، ممکن است خودکشی دختر را به دنبال داشته باشد.
ب) در بین دخترها کسانی هستند که از سادگی و پاکی بعضی از پسرها سوء‌استفاده و آنها را در دام عشق پوشالی خودشان گرفتار می‌کنند. هر روز به بهانه‌های مختلف از جمله سالگرد تولد، جشن تولد فلان دوست، خرید لوازم آرایشی ـ بهداشتی، خوش‌گذرانی در کافی‌شاپ، خرید کارت شارژ موبایل و... شروع به خالی‌کردن جیب پسرها می‌کنند. این کار آنها هم بدون هزینه نیست و باید در عوض نیازهای جنسی پسر را برآورده کنند؛ که آن‌هم به قیمت از‌دست‌دادن نجابتشان تمام می‌شود.
ج) تعداد اندکی از پسرها با نشان‌دادن جسارت، محبت، عشق پاک و... همه عمرشان را به‌پای معشوقشان می‌گذارند.
تعداد این دسته از افراد، خیلی کم است، چون پسرها اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشند، با او دوست نمی‌شوند، سعی می‌کنند با آنکه دوستش دارند ازدواج کنند. در این گروه هم آفاتی وجود دارد، در برخی از موارد دخترها با دیدن یک پسر خوش‌ تیپ‌تر، شیفته می‌شوند و به پسر عاشق‌پیشه پشت می‌کنند.میگنا.به وفادار ماندن این دخترها هم نمی‌شود اعتماد کرد. بعضی از دخترها نیز در دوستی با پسری که قصد شناخت برای ازدواج دارد، همان رفتاری را بروز می‌دهند که انگار در میهمانی هستند.
د) دختر و پسر رابطه دوستی‌شان را با جنس مخالف، به رابطه دوستی با دو هم‌جنس تشبیه می‌کنند و می‌گویند ما اصلاً احساس نمی‌کنیم که با جنس مخالف دوست هستیم ما یک دوست اجتماعی هستیم؛ براساس خلقت انسان، هر جنس فقط برای جنس مخالفش نیروی جاذبه تولید می‌کند نه برای هم‌جنس خودش، بنابراین دختر و پسر هم اگر هم‌جنس‌اند، پس چرا برخلاف طبیعت همدیگر را دفع نمی‌کنند، بلکه بالعکس همدیگر را جذب می‌کنند؟! پس هر عقل سالمی تأیید می‌کند که این حرف برخلاف طبیعت و کذب محض است.
ه) دخترها و پسرها برای کسب تجربه و مهارت در زندگی باهم دوست می‌شوند، ولی نمی‌دانند که همیشه اولین تجربه‌ها هستند که به یاد می‌مانند. آنها تجربه‌های به یادماندنی را با فرد بیگانه‌ای تجربه می‌کنند نه با بهترین یارشان.
آن چیزی که از یاد این دختران و پسران فراموش شده، جایگاه تعهد و وفاداری به همسر آینده‌شان است. آنها این موضوع را باید بدانند که اگر می‌خواهند همسر آینده‌شان هم متعهد باشد و به آنها وفادار بماند، باید خودشان هم متقابلاً به آنها وفادار باشند.
و) بالاخره گروه آخر مربوط به پسرهایی است که هیچ‌چیز به جز ارضای جنسی و خوش‌گذرانی برایشان مهم نیست و اصلاً خودشان را در قیدوبند تشکیل خانواده نمی‌دانند. هر روز با یکی هستند و تا آخر عمر هم تنوع‌طلب باقی می‌مانند. این افراد، مشتریان زن خاص خودشان را دارند و هیچ‌وقت هم سیر نمی‌شوند مگر در زیر خروارها خاک.
در انتهای این بحث سنگین و پرپیچ ‌و خم باید بگوییم، آن چیزی که از یاد این دختران و پسران فراموش شده، جایگاه تعهد و وفاداری به همسر آینده‌شان است. آنها این موضوع را باید بدانند که اگر می‌خواهند همسر آینده‌شان هم متعهد باشد و به آنها وفادار بماند، باید خودشان هم متقابلاً به آنها وفادار باشند. این‌طور نیست که به تبع نفس، در مجردی هرکاری که خواستیم انجام دهیم و بعد انتظار داشته باشیم که در زندگی مشترکمان یک فرد پاک و مقدس نصیب‌مان شود

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
چهار شنبه 15 بهمن 1393برچسب:, :: 9 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

  اا   

انگیزه جنسی

از انگیزه ھای دیگر ارتباط دختر و پسر جوان بھره بری جنسی است. این پدیده در میان اقشاری از جامعه که از لحاظ رشد فکری و فرھنگی در انحطاط شدیدی به سر می برند، بیشتر دیده می شود. این افراد برای ارضای غرایز جنسی خود، ھمه ارزش ھای خانوادگی و فردی خود را قربانی می کنند و دست به رفتاری می زنند که برای اغلب افراد جامعھ، بسیار پست تلقی می شود. چنانچه این ارتباط ھای ناپسند منجر به رابطه جنسی بین دختر و پسر شوند، مشکلات زیادی برای دختر که قربانی اصلی این رابطه است به وجود می آید. درگیری ذھنی درباره اینکه مبادا این ارتباط در آینده برای او مشکل ساز باشد، تعادل روانی اش را به نحو چشم گیری برھم می زند و فشار روانی زیادی بر او تحمیل می کند. چنین دخترانی برای ازدواج با مشکل مواجه می شوند و حاضر به ازدواج نیستند و اگر زمانی با فشار خانواده تن به ازدواج دھند، ھمیشه نگران افشای رابطه گذشته خود ھستند و از اینکه ھمسرشان از رابطه مخفی آنھا در گذشته آگاه شود رنج می برند.

 

 

توھم قدرت و جاذبه


یکی دیگر از انگیزه ھای دوستی با جنس مخالف این است که پسران داشتن دوست دختر را یک قدرت اجتماعی برای خود تصور می کنند و دختران نیز داشتن دوست پسر را یک جاذبه فردی و اجتماعی برای خود به حساب می آورند. اما طولی نمی کشد که متوجه می شوند این قدرت نمایی و جاذبه ارائه شده، به قیمت ازدست دادن بسیاری از جاذبه ھا و قدرت ھای اجتماعی و شخصیتی دیگر تمام شده است. در نتیجھ، دوستی ھا به پایان می رسند و حسرت از بین رفتن شرافت و ارزشمندی خویش، دنیایی از تعارض را در درون دختر و پسر باقی می گذارد.


پناه جویی به یکدیگر


دختران و پسران جوانی که در خانواده مورد بی محبتی قرار می گیرند و از وضعیت روانی و اجتماعی خویش ناراضی ھستند و خود را سرگردان و آشفته می یابند، از طریق برقراری روابط پنھانی با جنس مخالف، درصدد کسب اطمینان خاطر و رضایتمندی بیشتر و ھمچنین در جست و جوی پناه گاھی برای جبران کمبودھای محبتی خود ھستند. اما اطمینان خاطری که دختران و پسران از طریق برقراری دوستی به دنبالش ھستند ھیچ گاه حاصل نمی شود؛ زیرا این روابط پنھانی و به دور از چشم خانواده صورت می گیرد. به ھمین دلیل، دختر و پسر باید وقت و توان زیادی صرف کنند تا بتوانند زمینه این رابطه را فراھم کنند و تحمل ترس و اضطراب مستمری که دو طرف باید تحمل کنند تا این روابط از چشم آشنایان پنھان بماند، رضایتمندی و آرامشی را که به دنبال آن ھستند، خنثی می کند.


در برخی از جوانان علاوه بر کمبود محبت، کمبود اقتصادی ھم وجود دارد. البته این مسئله بیشتر در افرادی که خانواده آنھا به لحاظ مالی در سطح پایینی بوده است و قصدشان برای برقراری ارتباط با جنس مخالف، تأمین مالی و عاطفی توسط طرف مقابل است. آنھا برای رسیدن به ھدفشان اغلب با افرادی دوست می شوند که از نظر مالی بالاتر از خودشان ھستند و این دوستی، علاقه و ازدواج را بھانه ای برای رابطه شان معرفی می کنند.


روابط آسیب زا


ارتباط و مواجھه پسران و دختران، امری اجتناب ناپذیر است. ھنگامی که از روابط دختران و پسران به عنوان معضل اجتماعی و آسیب زا یاد می شود، منظور روابط پنھانی، غیرعادی و ناپخته ای است که به دور از ھرگونه شناخت کافی بوده و به صورت ھیجانی، تخیلات و رۆیاھای غیرواقعی صورت می گیرد. دختران و پسرانی که به منظور جلب توجه جنس مخالف و با ھدف دوست یابی از بین آنان، افرادی مانند خود را می یابند و روابط نامتعادلی برقرار می کنند، معمولا با احساس سرخوردگی و بیھودگی و نیز احساس بیزاری از خود به خانه باز می گردند.


غریزه جنسی غریزه ای نیرومند است که ھرچه بیشتر اطاعت شود، سرکش تر می شود؛ ھمچون آتشی که ھرچه بیشتر به آن خوراک بدھند، شعله ورتر می شود.

 

نظر اسلام چیست؟


رابطه دوستى بین دختر و پسراین نوع رابطه از نظر اسلام حرام است و قرآن دوستى بین دختر و پسر و این‌گونه روابط را نهى کرده است، زیرا عفت عمومى جامعه با این نوع روابط آسیب جدى می‌بیند و پایه‌هاى ازدواج و خانواده سست می‌شود و صدها مفسده اخلاقى براى دختر، پسر و جامعه به‌وجود می‌آید.


با توجه به شرایط خاص دوران جوانى و طولانى ‌بودن دوران تجرد برخی از افراد و خطرات جدى تمایلات آشکار و پنهان غرایز نفسانى، لازم است پسران و دختران، روابط خود را از نظر کمّى و کیفى تحت کنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ کنند

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
چهار شنبه 15 بهمن 1393برچسب:, :: 8 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

  

غیر از فرهنگ منحرف غرب آن هم در دهه های اخیر، در تمامی فرهنگ ها و ملت ها، ارتباط میان زن و مرد بیگانه کم وبیش نابهنجار و غیرمتعارف شمرده می شود. از اقوام باستانی گرفته تا ادیان گوناگون و جوامع بشری امروزی، هرکدام قوانین و ضوابطی را برای ارتباط بین زن و مرد درنظر می گیرند و تعامل خارج از آن ضوابط را ممنوع می دانند. دین زندگی آموز اسلام نیز در این زمینه احکام و مرزهای ویژه ای ترسیم کرده است. اسلام روابط بین دوجنس مخالف را در چارچوب خانواده جایز و خارج از آن را سبب انحراف اخلاقی و فساد فردی و اجتماعی می داند. البته این سخن به معنای عدم حضور اجتماعی زنان و ارتباط های متعارف و ضروری کاری، علمی، فرهنگی و... نیست. بلکه در مواردی است که رابطه زن و مرد بیگانه از روابط عادی خارج شده و به سوی دوستی و گفت وگوهای طولانی کشیده شود.

آرمان ها و انگیزه ها

آمارها همگی از فرجام ناخوب دوستی های میان دختر و پسر خبر می دهند؛ بیشتر دختران، با هزاران احساس و آرزو و امید با پسری دوست می شوند و با خود می اندیشند که این جوان عاشق مرا خوشبخت خواهد کرد یا می پندارند پسری که به آن ها ابراز علاقه کرده همان فرد ایده آل و رویایی آرزوهای آن هاست؛ غافل از این که در بیشتر پسران انگیزه دوستی و ارتباط، حس کنجکاوی، رقابت جویی، فخرفروشی در میان دوستان، ارضای شهوات و خوش گذرانی است. چه بسا اگر پسری هم از روی صداقت با دختری دوست شود، معلوم نیست ایا ویژگی های اخلاقی و دینی و خانوادگی مناسبی داشته باشد یا نه.

واقعیت و حقیقت

طبق آمارهای به دست آمده فقط چهاردرصد دوستی های میان دختر و پسر به ازدواج منتهی می شود. که البته بیش تر همین چهاردرصد هم به طلاق می انجامد. تعداد اندکی که بر پایه دوستی های خیابانی زندگی مشترک تشکیل داده اند، تا یکی دو سال احساس خوشبخت کرده اند، ولی در نهایت، در پیچ و خم زندگی به کاستی های یکدیگر پی برده و این نکته را دریافته اند که ازدواج بر پایه عشقی گذرا و هیجانی چنین پیامدهایی دارد؛ در حقیقت علاقه شدید ابتدایی در آغاز دوستی به آنان اجازه نمی دهد تا عیب های یکدیگر ببینند.

دختران غافل

بررسی ها نشان می دهد یکی از مهم ترین عوامل فرار دختران از خانه، دوستی و ارتباط با جنس مخالف است. تحقیقات نشان می دهد که بیش از شصت درصد دختران فراری پیش از فرار، دوست پسر داشته اند و بیش تر این دختران به وسیله همین دوستان اغفال شده اند شگفت این جاست که دختران فراری و گرفتار، یا نام واقعی دوست پسر خود را نمی دانند یا اگر هم می دانند به خیال خود برای وفاداری نام او را فاش نمی کنند و در خیال واهی خود، بر این باورند که دوست پسرشان به سراغ آنان خواهد آمد.

پسران بد

شاید به طور کلی بتوان گفت این پسران هستند که برای نخستین بار به صورت مستقیم با دخترها ارتباط برقرار می کنند، اما روش های این ارتباط متفاوت است روش هایی هم چون:

1. آشنایی به وسیله یکی از دوستان هم جنس

2. آشنایی اتفاقی از طریق تلفن، پارک،...

3. زیر فشار تحقیر دوستان بر ناتوانی در جلب نظر یک پسر و همسان سازی با همسالان

4.... بنابراین تحریک و ترغیب هم سالان را می توان یکی از عوامل مهم این ارتباط ها دانست. در ادامه به چند نمونه حقیقی از این ارتباط ها اشاره می کنیم:

نمونه اول

رؤیا دختری شانزده ساله است که به همراه دوست پسر خود از یکی از شهرستان ها به تهران آمده، و در ترمینال جنوب تنها و بی سرپناه دستگیر شده است.

از او می پرسم که برای چه به تهران آمدی؟

می گوید: با نامزدم! آمدیم تهران عقد کنیم و با هم کار کنیم و زندگی خوبی را درست کنیم. می گویم: از نامزدت خبر داری؟ می دونی الان کجاست؟

درحالی که گریه می کند و اشک هایش آرام و قطره قطره روی گونه هایش می ریزد، می گوید: چند روز پیش که با دوستم تلفنی صحبت می کردم، می گفت که با دخترخاله اش عقد کرده و قرار است چندماه دیگر عروسی کنند. می گویم: پس معلوم می شود که چندان هم به تو علاقه نداشته. شانه هایش را بالا می اندازد و پاسخی نمی دهد.

می گویم: چطور با هم آشنا شدید؟

می گوید: یک بار که به خانه دوستم رفته بودم با او آشنا شدم و پس از چندبار که او را دیدم، مرا به خانه اش دعوت کرد و به هم علاقه مند شدیم و قرار فرار و ازدواج گذاشتیم.

نمونه دوم

فریبا با وجود آن که به عقد پسرخاله اش درآمده، به هنگام گردش با چند پسر دستگیر شده است. او با یکی از این پسرها ارتباط داشته است. وقتی به او می گویم تو که عقد کرده بودی، چرا با دیگران دوست شدی و چرا دست به این اعمال خلاف زدی؟ می گوید: پسرخاله ام به درد نمی خورد. می گویم: از کجا می دانی؟ می گوید: او فقط سرگرم کار است. از دنیا و لذت هایش چیزی سرش نمی شود.

می گویم: خوب از اول با اون عقد نمی کردی یا وقتی فهمیدی طلاق می گرفتی. دیگر چرا تن به این ارتباط ها دادی؟ می گوید: اولش نمی فهمیدم توی دنیا چه می گذرد. خر بودم. بعد که توسط سمانه با افشین آشنا شدم، فهمیدم تو دنیا چه خبره و من چقدر احمق بودم که با یک پسر پاپتی عقد کرده ام، با این کارم می خواستم پسرخاله ام من را طلاق بده تا با افشین ازدواج کنم!

می گویم: افشین الآن کجاست از اون خبر داری؟ می گوید: زرنگی! می خواهی جایش را بفهمید تا دستگیرش کنید. می گویم: من که پلیس نیستم. راستش را بگو اصلا می دونی کجاست یا نه؟

گریه اش می گیرد و می گوید: نمی دونم. مخفی شده، فرار کرده، نمی دونم کدوم گوریه و... تازه بغضش می ترکه و دست هایش را روی صورتش می گذارد و شروع می کنه های های گریه کردن. وقتی کمی آرام می شود، می گوید: سمانه چندبار رفته در خانه شان، من هم دو بار زنگ زده ام که پدرم و بهزیستی موافقت کرده اند که مرا به عقد او در آورند، ولی افشین خودش را آفتابی نمی کند و اصلا از او خبری ندارم.یک کلمه حرف حساب

شما دختر جوان! ایا می توان به پسری که در خیابان و کوچه یا در جشن و مهمانی با چشم چرانی فراوان شما را پیدا کرده، و با نامه یا تلفن با شما ارتباط برقرار نموده، اعتماد و اطمینان کرد؟ ایا باید فریب چرب زبانی ها و وعده های پوچ او را خورد؟

چه تضمینی برای این نوع ازدواج ها وجود دارد؟ بر فرض که این روابط و آشنایی ها زمینه ای برای ازدواج باشد، از کجا می توان یقین کرد که بعدها با ده ها نفر دیگر رابطه ای برقرار نکند؟ و صدها پرسش دیگر.

 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
سه شنبه 14 بهمن 1393برچسب:, :: 10 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

اساسا به‌طور علمی این‌كار غیرممكن است. البته این موارد نه تنها خود شخص را می‌آزارد بلكه باعث آزار افراد مقابل نیز می‌شود.
 احساسات خود را باور كنید: 
‌هیچ‌وقت به‌خودتان نگویید كه شما نباید آنچه را انجام می‌دهید احساس كنید.(جلوی احساس خود را 
نگیرید). نگویید: من الان نباید دچار استرس شوم. شما باید همیشه احساسات خود را قبول كنید در غیراین صورت آن احساسات به‌زودی بر شما غلبه می‌كنند. اگر شما قبول كنید كه استرس دارید یك قدم جلو هستید و بهتر می‌توانید بر آن غلبه كنید.
 
مسئولیت احساسات خود را قبول كنید : 
خالی كردن حالات استرس خود روی دیگران بسیار كار ساده‌ای است. ولی سعی كنید كه هیچ‌ وقت با 
دیگران رفتار نامناسبی نداشته باشید. اگر با دیگران بر خلاف میل آنها رفتار كنید باعث می‌شود كه آنها ناراحت شده و ناراحتی خود را بر سر شما خالی كنند.

سرزنش كردن فقط باعث استرس بیشتر شما می‌شود. زیرا اشتیاق،خود مستقیما با عوامل قابل كنترل شما در ارتباط است.آنچه غیرقابل دسترسی است شما را مشتاق می‌كند. اگر شما همسرتان را به‌خاطر داد زدن سرزنش می‌كنید پس تنها راه‌حل این است كه همسرتان صدایش را پایین بیاورد. كه در این حالت اشتیاق و استرس هر دوی شما افزایش می‌یابد زیرا شما نمی‌توانید تاثیر زیادی روی صدای همسرتان داشته باشید.

اما زمانی‌كه شما مسئولیت كار خود را قبول كردید آن وقت فاكتور سرزنش كردن از بین می‌رود.و شما با واقعیت روبه‌رو شده و قربانی دیگران نمی‌شوید و می‌توانید كنترل احساسات خود را در دست بگیرید لذا مسئولیت شما باعث می‌شود تا نسبت به احساسات خود كاری انجام دهید. اگر شخصی باعث اضطراب شما می‌شود، او را صدا كنید و به او بگویید چه احساسی نسبت به او دارید و چرا این احساس را دارید و چه می‌توان كرد كه این احساس از بین برود. این موضوع را با سرزنش كردن آنها بدتر نكنید. همیشه راجع به مشكل خود فكر كنید، نه راجع به شخص به‌خصوصی.
نفس كشیدن : 
زمانی‌كه اضطراب وجود شما را فرا  می‌گیرد، ناخودآگاه نفس‌های كوتاه می‌كشید. این اولین مرحله قبل از جدال و یا خاموشی و سكوت است كه اینها خود باعث صدمه زدن به گفت‌وگو می‌شود. بنابراین در این مواقع نفس‌های عمیق بكشید، این كار باعث كاهش اضطراب می‌گردد.
 
 استراحت كوتاهی بكنید : 
از صحنه خارج شدن همیشه فكر شما را تازه می‌كند. البته نیازی به سفر‌های بلندمدت نیست بلكه یك استراحت كوتاه ‌مدت تنها چیزی است كه به آن نیاز دارید. قدم زدن و یا تمرین در باشگاه ورزشی كافی است.بهتر است فعالیت كنید تا هورمون‌های مخالف و ضد‌حالت‌های فعلی در شما ایجاد شود. ورزش همیشه باعث ریلكس شدن بدن می‌شود. دوری از محل اضطراب باعث آرامش فكر شده و فرصتی جهت مقابله با مشكل به شما می‌دهد. حتما سعی كنید بعد از استراحت مشكل را با طرف مقابل بازگو كنید در غیراین صورت فقط وقفه‌ای در مشكل به‌وجود آمده است بدون آنكه مشكل شما بر طرف گردد.

انعطاف پذیر باشید:
استرس غیرقابل اجتناب است و مانند طلوع و غروب خورشید اتفاق می‌افتد. پس بهترین راه مبارزه با آن تغییر رفتار و برخورد با دیگران است. نرم باشید نه سخت. با توجه به كلام افراد نشانه‌های استرس را تشخیص داده و سپس خودتان را با آن تطبیق دهید. با كمی انحراف و گذشتن از علائق خود دیگران را در به ‌دست آوردن نیازهایشان كمك كنید. نیازی به سختی كشیدن و تحمل سفرهای دور و دراز نیست فقط به صحبت‌های دیگران گوش دهید و توجه داشته باشید كه این روش به خوبی باعث كاهش استرس می‌گردد.

راجع به مشكل بعد از وقوع آن صحبت كرده و بحث كنید:
این موضوع را اگر با موضوع قبلی یعنی انعطاف پذیری ادغام كنید می‌توانید افراد مضطرب را كنترل كنید. شما حتما باید بعد از یك اتفاق تنش‌زا (بعد از آرام شدن) راجع به آن صحبت كنید

در غیر این صورت آن مشكل به شكل فجیع تری تكرار خواهد شد.
اگر شخصی را می‌شناسید كه  زود عصبانی می‌شود به او بگویید كه موضوع زیر را بخواند. 

اضطراب و استرس شیمیایی:
3 مورد ذكر شده زیر باعث استرس و اضطراب شده و شما باید از آنها دوری كنید.
الف) نیكوتین: 
این ماده هم در كوتاه مدت باعث آرامش شده ولی در درازمدت به فرد صدمه می‌زند. اگرچه كشیدن یك سیگار در همان لحظه باعث آرامش می‌گردد ولی ضربان قلب را افزایش داده و نفس‌ها را كوتاه می‌كند و ضررهای بیشمار دیگری نیز دارد.
 
ب) كافئین:
از این داروی محرك دوری كنید به جای قهوه از یك نوشابه  دیگربا كافئین كمتر مثل چای استفاده كنید.
 
ج) شكر:
غذاهای شیرین باعث افزایش گلوكز می‌شود. می‌توانید از غذاهایی با شكر كمتر استفاده كنید مثل انواع نان سبوس‌دار. 
 از دیــگران راجـع بــه عكس ‌العمل ‌های خودتان در هنگام استرس سؤال كنید :
شما حتما باید این‌كار را بكنید زیرا در موقع استرس متوجه بسیاری از مسائل و رفتارهایی كه از شما سر می‌زند نیستید و فراموشی كوتاه مدت اجازه بازیابی مسائل را به شما نمی‌دهد. همچنین اطلاع‌یافتن از رفتارهایتان می‌تواند به شما كمك شایانی بكند. اگر دیگران بگویند كه شما در هنگام استرس فریاد می‌زنید، به‌خود آمده و خواهید دانست كه باید استرس خود را كاهش داده و سپس به گفت‌وگو بپردازید.
 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
سه شنبه 14 بهمن 1393برچسب:, :: 10 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

خیلی اوقات احساس می کنید که زندگی خانوادگی با مشکلات و پیچیدگی هایی روبرو شده است. اغلب از خودمان سوال می کنیم آیا کارهایی که باید انجام دهیم تا همه اعضای خانواده عشق و حمایت ما را احساس کنند، درست هستند یا نه .. یا اینکه آیا زمان خود را به شیوه ای درست صرف می کنیم و... در نقش  والدین، فشار زیادی را متحمل می شویم تا یک زندگی زیبای خانوادگی برای بچه هایمان درست کنیم. اما این ممکن است به فراموش کردن ابتدایی ترین شیوه های ابراز عشق بی حد و مرز ما منجر شود. خیلی از راههای ابراز علاقه به کودکان تاثیری بسیار در آنها ایجاد می کند. در واقع می توان بدون به زبان آوردن هیچ واژه و جمله ای این محبت ها را به آنها نشان داد. و هیچکدام از این محبت ها برنامه ریزی نمی خواهد. این موارد بهترین شیوه های ابراز علاقه به فرزندانتان بدون حرف زدن است.
 
1 - در چشم آنها نگاه کنید
این ممکن است از آنچه در اولین نگاه به نظر می رسد، سخت تر باشد. این چالشی بود که من با پنج بچه زیر 11 سال آن را تجربه کردم. متوجه شدم که وقتی با بچه هایم حرف می زنم، به تلفنم نگاه می کردم یا درحال نوشتن یک ایمیل سریع بودم. خیلی زود متوجه شدم که درحال از دست دادن آن لحظه شیرین و احساس عمیق حضوری بودم که در طول سالهای مادری پروش داده بودم. حالا وقتی بچه ها با من حرف می زنند، هرچه درحال انجام آن هستم را کنار می گذارم و مستقیما در چشم آنها نگاه می کنم. چنین چیزی برای هردو طرف ارزش بیشتری دارد و زیباترین چیز در مورد زندگیم را به من یادآوری می کند. از احساسی که در تماشا کردن چهره آنها دارم گاهی اوقات شگفت زده می شوم. اگر نتوانم دست از کارم بردارم به آنها می گویم که چند لحظه زمان می خواهم تا کارم را تمام کنم برای اینکه می خواهم وقتی با آنها حرف می زنم، در صورت آنها نگاه کنم." متوجه شدم که در پی انجام این کار بچه هایم صبورتر شده اند و حضور بیشتری دارند. حتی کوچک ترین بچه ام با حوصله صبر می کند و می داند که از همه تمرکز و حواس من برخوردار خواهد شد. در تماس چشمی، حسی از تائید وجود دارد. در دنیای که بچه ها بزرگسالان را مرتب پای تلفن و مقابل کامپیوتر و تلویزیون ها می بینند، می توانیم نمونه ای از والدینی باشیم که مستقیم در چشم بچه های خود نگاه می کنند. آنها چنین روشی را در روابط خود با بقیه هم پیاده می کنند.
 
2 - هیچ وقت آغوش بچه را زودتر ترک نکنید
وقتی بچه هایتان را در آغوش می گیرید، بگذارید آنها زودتر آغوش شما را ترک کنند. من این تجربه را چند سال پیش شروع کردم. این تصمیم یکی از مهمترین اقدامات من در مورد نشان دادن علاقه ام به آنها بود. عادت داشتم مثل بقیه پدر و مادرها، بچه هایم را با عجله و درحالی که حواسم پرت بود، در آغوش بگیرم و سریع سراغ کار دیگرم بروم. اما حالا وقتی آنها من را در آغوش می گیرند، اجازه می دهم تا جایی که می خواهند در آغوش من بمانند. از آنجایی که می دانند من آغوش آنها را ترک نمی کنم، فکر می کنم که خیلی عمیق تر در آغوشم می مانند. گاهی اوقات آنها فقط به یک لحظه سریع علاقه نیاز دارند و بعضی وقت ها به آغوشی طولانی تر احتیاج دارند. آنچه در این کار یادگرفتم این بود که چنین چیزی به من اجازه می دهد به طریقی که هرگز قبلا به خودم اجازه اش را نداده بودم، از بچه هایم عشق بگیرم. این جزو باارزش ترین هدایایی است که می توانید به بچه خود بدهید. به آنها اجازه دهید که عشق خود را به شما ابراز کنند.
 
3 - وقتی داخل اتاق می شوند، لبخند بزنید
این خیلی ساده است. اما این سوال را از خودتان بپرسید و ممکن است همه چیز متفاوت به نظر بیاید: چند دفعه به طور ناگهانی باید متوجه شویم که بچه ها در اتاقی حضور دارند؟ سرمان را بالا می کنیم و متوجه می شویم که یکی از بچه هایمان بدون اینکه کسی متوجه شود وارد اتاقی شده است.  یا گاهی وقتی متوجه ورود آنها می شویم، نگاهی سریع می کنیم و بلافاصله دوباره تلفن خود را چک می کنیم یا به کاری که داشتیم انجام می دادیم مشغول می شویم. یا بدتر اینکه به آنها نشان می دهیم که موجب قطع شدن کار ما شده اند و می خواهیم آن را حس کنند. یک راه خاص که من سعی می کنم از طریق آن به بچه ام ابراز علاقه کنم، لبخند زدن به آنها در زمان ورودشان به اتاق است. می خواهم لبخند من را وقتی که وارد اتاق می شوند، به یاد داشته باشند. به عنوان پدر و مادر موقعیت های زیادی برای اصلاح و تربیت آنها داریم. ولی راههای خیلی معدودی برای محبت به آنها بدون گفتن جمله ای پیش رو داریم. اعلام آگاهی از حضور آنها با لبخند، کار آنها را ساده تر می کند. این پیام را به آنها می دهد که آنها را دوست داریم و دیدن آنها ما را شاد می کند.
 

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
سه شنبه 14 بهمن 1393برچسب:, :: 10 PM ::  نويسنده : طالب عبودی

خودباوری تقریباً همان داشتن اعتمادبه‌نفس است اما من فکر می‌کنم خیلی از آن بیشتر است. 
اعتماد‌به‌نفس چیست؟ اعتماد‌به‌نفس معمولاً با عزت‌نفس و اطمینان به خود مرتبط است. یعنی باور داشته باشید چیز بیشتری برای عرضه دارید و فردی ارزشمندید. قسمت عمده اعتماد‌به‌نفس با دستاوردها و موفقیت‌هایی که کسب می‌کنید و مقداری از آن هم با نظرات دیگران به دست می‌آید.
اعتمادبه‌نفس داشتن یعنی به خودتان اطمینان داشته باشید که می‌توانید از عهده هر موقعیتی که بر سر راهتان قرار می‌گیرد، بربیایید. این یعنی پیدا کردن آمادگی با کسب دانش و تجربه.
 
خیلی وقت‌ها برای اینکه به چیزهایی که می‌خواهیم برسیم، تلاشی نمی‌کنیم. دلیل آن این است که باور نداریم که توانایی انجام آن را داریم یا اینکه انگیزه‌ای برای انجام آن نداریم. ممکن است بخاطر ترس از شکست باشد که معمولاً بخاطر اعتماد نداشتن به توانایی‌های خودمان ایجاد می‌شود. انگیزه نیاز به اعتماد‌به‌نفس دارد.
 
این حق ذاتی و انسانی شماست که بدانید ارزشمندید. توصیه‌های زیر می‌تواند در این زمینه کمکتان کند.
1 - داوطلب شوید
هیچ چیز بیشتر از کمک کردن به دیگران و بهتر کردن زندگی آنها احساس بهتری به شما نمی‌دهد. احساس مفید بودن و دوست داشته شدن به شما احساس اعتماد و ارزش می‌دهد. چیزهای جدیدی درمورد خودتان یاد می‌گیرید: چیزهایی که در آن مهارت دارید و کارهایی که به شما اعتمادبه‌نفس می‌دهد.
 
مهربانی کردن با بالا بردن تولید سروتونین در بدنتان روحیه‌تان را تقویت می‌کند. در هر دو حالت به نفعتان است!
 
2 - لیست تهیه کنید
لیستی از همه کارهایی که در طول زندگیتان توانسته‌اید در آن موفق شوید، تهیه کنید. بعد می‌توانید هر بار که موفقیت جدیدی به دست آوردید، آن را به این لیست اضافه کنید. 
 
3 - اطرافتان را با کسانی پر کنید که حمایتتان می‌کنند
اگر دور و برتان آدم‌های عیب‌جو زیاد باشد، حرف‌های آنها می‌تواند بر درک شما از خودتان تاثیر منفی بگذارد. تازمانیکه نتوانید مسائل زیر را قبول کنید، بهتر است این افراد را از زندگیتان بیرون کنید یا ارتباطتان را با آنها کم کنید.
- اینکه بدانید حرف‌های آنها فقط نظر شخصی خودشان است.
- اینکه بدانید نظرات آنها برابر با واقعیت نیستند.
- اینکه یاد بگیرید همه چیز را به خودتان نگیرید.
 
آدم‌هایی با ارزش‌ها و علایق شبیه به خودتان پیدا کنید که از شما حمایت کرده و برای پیشرفت تشویقتان کنند. وقتی اطرافتان را با افرادی اینچنینی پر کنید، اعتماد و اطمینان آنها به شما و اینکه می‌دانید همیشه پشتتان هستند، به شما انگیزه و اعتمادبه‌نفس خواهد داد.
 
4 - اگر هنوز به چیزی که می‌خواهید نرسیده‌اید، خودتان را بپذیرید
برای اینکه خودتان را باور کنید، اول باید خودتان را بپذیرید. چطور می‌توانید به چیزی اعتماد کنید که به طور کامل قبولش ندارید؟ اگر خودتان را قبول نداشته باشید، یعنی قسمت هایی از خودتان را رد کرده یا حتی از آن نفرت دارید. در چنین شرایطی باور قلبی ایجاد نمی‌شود.
بعضی باور دارند که خیلی راحت می‌توانید تصمیم بگیرید که خودتان را بپذیرید، اگر شما هم می‌توانید اینکار را بکنید، خیلی عالی است. اما برای همه به این سادگی‌ها نیست.
وقتی بچه بودیم، قسمت عمده‌ای از اعتمادبه‌نفسمان از حرف‌هایی که دیگران درموردمان می‌زدند ناشی می‌شد. اما برای خیلی‌ها اینطور نیست. خیلی‌ وقت‌ها حتی وقتی بچه هستیم نمی‌توانیم حرف دیگران را درمورد خودمان قبول کنیم و به همین خاطر مجبور می‌شویم خودمان یاد بگیریم که چطور خودمان را باور کنیم.
 
5 - تمرکزتان را تغییر دهید
روی چیزی که در زندگیتان کم یا اشتباه است تمرکز نکنید. درعوض، سعی کنید برای چیزهایی که دارید و همه قسمت‌های خوب زندگی‌تان شکرگزار باشید.
هربار که احساس می‌کنید به چیزی منفی فکر می‌کنید، آن را با یک چیز مثبت و چیزی که برای آن شکرگزارید جایگزین کرده و لبخند بزنید!
 
6 - وارد چالش شوید
فرصت‌هایی ایجاد کنید که بتوانید به خودتان ثابت کنید بیشتر از آن چیزی هستید که باور دارید. کسی که الان باور دارید هستید، احتمالاً توسط دیگران تعریف شده و نظر آنها بوده است.
می‌توانید از کم شروع کنید؛ در یک کلاس جدید ثبت‌نام کنید یا در کارگاهی شرکت کنید که چیزی به شما آموزش می‌دهد که در آن ضعف داشتید.
چیز بزرگ‌تری می‌خواهید؟ یک چیز کاملاً جدید یاد بگیرید. به تنهایی به یک سفر بروید. یک کار یا تجارت جدید را شروع کنید. کاری انجام دهید که شما را می‌ترساند.
 
7 - به یادگیری و رشد ادامه دهید
هرچه بیشتر بدانیم و درک کنیم، بهتر می‌توانیم با موقعیت‌های مختلف کنار بیاییم. این شامل یادگیری درمورد خودتان هم می‌شود: به دست آوردن خودآگاهی.
برای این منظور باید زیاد بخوانید، کلاس‌های مختلف بروید و در سمینارها و کارگاه‌های مختلف شرکت کنید. نوشتن خاطرات روزانه هم ابزارهایی عالی برای کشف خودتان است.
کشف کنید که شما چطور کار می‌کنید و آدمها به طور کل چطور کار می‌کنند. این دانشتان را بالا برده و می‌توانید از این دانش در موقعیت‌های مختلف زندگی استفاده کنید. با این کار تجربه کسب می‌کنید و تجربه نیز علم و خرد شما را بالا می‌برد. این علم و آگاهی هم اعتماد‌به‌نفستان را بالا می‌برد.
 
8 - هدف تعیین کنید
هدف‌هایی کوچک، قابل دستیابی و کوتاه‌مدت برای خود تعیین کنید تا به خودتان ثابت کنید که می‌توانید به آنچه در ذهنتان است و برای آن تلاش می‌کنید، برسید.
 
9 - با توقعات خودتان زندگی کنید، نه توقعات دیگران
خیلی اوقات، نداشتن اعتمادبه‌نفس از این واقعیت ناشی می‌شود که به دنبال اهداف دیگران برای خودمان هستیم، نه هدف‌های اصلی خودمان. این وظیفه شما نیست که انتظارات دیگران از خودتان را برآورده کنید. وظیفه شما این است که برای توقعات خودتان زندگی کنید، آرزوهای خودتان را دنبال کنید و از استعدادها، مهارت‌ها و نعمت‌هایی که دارید برای خدمت به دنیا استفاده کنید.
 
10 - از مقایسه کردن خودتان با دیگران دست بکشید
ظاهر، موفقیت‌ها، داشته‌ها و همه چیزهای دیگر، برای خودتان است. شما همه ابزارهای لازم برای رسیدن به اهداف خودتان را دارید، نه اهداف دیگران. 
برای باور کردن خودتان، بهترین‌ها را برایتان آرزو می‌کنیم. مطمئن باشید تلاش برای به دست آوردن این باور، بسیار ارزشمند است.
 
وقتی خودتان را باور داشته باشید، همه چیز ممکن می‌شود!

سلام عزیزانم..امیدوارم از وبلاگ راضی باشید.عبودی
درباره وبلاگ


خوش اومدی. انسان پدیده ای غریب است : به فتح هیمالیا می رود به کشف اقیانوس آرام دست میابد ، به ماه و مریخ سفر می کند تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند و آن دنیای درونی وجود خود است . . . برآنچه گذشت آنچه شکست آنچه نشد حسرت نخور زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد . . . راستی سلام.......... بسم الله الرحمن الرحیم، وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ♥♥♥♥♥ اللّهـُمَّ صَـلِّ عَلے مُحَـمَّد ﷺ وَ آلِـ مُحَـمَّد ﷺ وَ عَجِّـلْ فـَرَجَـهُم ♥♥♥♥♥ به نام خدایی که ماهی کوچک قرمز را محتاج دریای بی کران آبی کرد... ♥♥♥♥♥ رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا (80/اسراء) پروردگارا ! مرا در هر کاری به درستی وارد کن و به درستی خارج ساز واز جانب خود برایم حجتی یاری بخش پدید آور ! ♥♥♥♥♥ اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً ♥♥♥♥♥ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ *(۲۵۵)* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ *(۲۵۶)* اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ *(۲۵۷)*..... صدق الله العّلی العّظیم ♥♥♥♥♥ اللَّهُمَّ صَلِّ علی ، علی بْنِ موسي الرِّضَا مرتضي الامام التَّقِيَّ النَّقِيَّ وَ حُجَّتِكَ علی مِنْ فَوْقِ الارض وَ مَنْ تَحْتِ الثري الصِّدِّيقُ الشَّهِيدُ صلاه كَثِيرُهُ تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كَأَفْضَلِ ماصليت عَلَيَّ أَحَدُ مِنْ اوليائک... پرودگارا، ‌ بر علي بن موسي الرضاي برگزيده ،‌ درود و رحمت فرست . آن پيشواي پارسا و منزه و حجت تو بر هر كه روي زمين و زير خاك است. بر آن صديق شهيد درود و رحمت فراوان فرست، ‌درودي كامل و بالنده و از پي هم و پياپي و پي در پي، ‌همچون برترين و درود و رحمتي كه بر هريك از اوليائت فرستادي. ♥♥♥♥♥ خیالت راحت ! من همان منم ؛ هنوز هم در این شب های بی خواب و بی خاطره، میان این کوچه های تاریک پرسه می زنم اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد.. ♥♥♥♥♥ سکوتم را نکن باور..... من آن آرامش سنگین پیش از مرگ توفانم..... من آن خرمن ..... من آن انبار باروتم...... که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر.... ♥♥♥♥♥ ارادتمند. هموطنان و مسلمانان عزیز.این وبلاگ را بر پایه این سخن امام علی طراحی کردم که :«هرکس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده ی خود کرده است.»من نه یک خشکه مذهب هستم و نه یک ایرانی افراطی .بلکه ایرانی اندیشمند هستم که که با اندیشه خودم نه به خاطر اینکه پدرم مسلمان است اسلام راانتخاب کرده ام وباز به خاطر همان اندیشمندی مراد علی شده ام امیدوارم که مطالب وبلاگ برایتان جالب باشد ....می رهم از خویش و می مانم زخویش .... هرچه برجا مانده ویران می شود ... روح من چون بادبان قایقی ... در افق ها دور و پنهان می شود ... ................................................................ سالیان دراز كشیشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن دور نگه داشتند؛ امّا هر قدر كه ما قدم در جاده علم و دانش نهادیم و پرده تعصب را دریدیم، عظمت احكام مقدس قرآن، بهت و حیرت عجیبى در ما ایجاد نمود. به زودى این كتاب توصیف‏ناپذیر، محور افكار مردم جهان مى‏گردد! 2. آلبرت انیشتاین كه نیازى به معرفى ندارد، مى‏گوید: قرآن كتاب جبر یا هندسه نیست؛ مجموعه‏اى از قوانین است كه بشر را به راه صحیح، راهى كه بزرگ‏ترین فلاسفه و دانشمندان دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت مى‏كند. 3. ویل دورانت، دانشمند امریكایى شرق‏شناس، مى‏گوید: در قرآن، قانون و اخلاق یكى است. رفتار دینى در قرآن، شامل رفتار دنیوى هم مى‏شود و همه امور آن از جانب خداوند و به طریق وحى آمده است. قرآن در جان‏هاى ساده عقایدى آسان و دور از ابهام پدید مى‏آورد كه از رسوم و تشریفات ناروا آزاد است. 4. پروفسور آرتور آربرى كه یكى از مترجمان مشهور قرآن به زبان انگلیسى است، مى‏گوید: زمانى كه به پایان ترجمه قرآن نزدیك مى‏شدم، سخت در پریشانى به سر مى‏بردم؛ اما قرآن آنچنان آرامش خاطرى به من مى‏بخشید كه براى همیشه به خاطر خواهم داشت. من در حالى كه مسلمان نیستم، قرآن را خواندم تا آن را درك كنم و به تلاوت آن گوش دادم تا مجذوب آهنگ‏هاى نافذ و مرتعش كننده‏اش شوم و تحت تأثیر آهنگش قرار گیرم و به كیفیتى كه مسلمانان واقعى و نخستین داشتند، نزدیك گردم تا آن را بفهمم . 5. لئوتولستوى، نویسنده معروف روسى مى‏گوید: هر كس كه بخواهد سادگى و بى پیرایگى اسلام را دریابد، باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد. در قرآن قوانین و تعلیمات حقیقى و احكام آسان و ساده براى عموم بیان شده است. آیات قرآن به خوبى بر مقام عالى اسلام و پاكى روح آورنده‏اش گواهى مى‏دهد. 6. دكتر هانرى كُربن، اسلام شناس معروف فرانسوى، سخن جالبى درباره قرآن دارد. وى مى‏گوید: اگر قرآن خرافى بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرأت نمى‏كرد كه بشر را به علم و تعقل و تفكر دعوت كند. هیچ اندیشه‏اى به اندازه قرآن محمّد(ص) انسان را به دانش فرا نخوانده است تاآن جا كه نزدیك به نه صد و پنجاه بار در قرآن، از علم و عقل و فكر سخن رفته است. 7. ارنست رنان، فیلسوف معروف فرانسوى مى‏گوید: در كتابخانه من هزاران جلد كتاب سیاسى ،اجتماعى، ادبى و... وجود دارد كه هر كدام را بیش از یك بار نخوانده‏ام؛ اما یك جلد كتاب هست كه همیشه مونس من است و هر وقت خسته مى‏شوم و مى‏خواهم درهایى از معانى و كمال به رویم باز شود، آن را مطالعه مى‏كنم. این كتاب، قرآن - كتاب آسمانى مسلمانان است. 8. ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسه مى‏گوید: امیدوارم آن زمان دور نباشد كه من بتوانم همه دانشمندان جهان را با یكدیگر متحد كنم تا نظامى یكنواخت، فقط براساس اصول قرآن مجید كه اصالت و حقیقت دارد و مى‏تواند مردم را به سعادت برساند، ترسیم كنم. قرآن به تنهایى عهده دار سعادت بشر است. 9. مهاتما گاندى، رهبر فقید هند هم اعتقاد داشت: از راه آموختن علم قرآنى، هر كس به اسرار وحى و حكمت‏هاى دین، بدون داشتن هیچ خصوصیت ساختگى دیگرى پى مى‏برد. در قرآن هیچ اجبارى براى تغییر دین و مذهب انسان‏ها دیده نمى‏شود. قرآن به راحتى مى‏گوید: هیچ زور و اكراهى در دین وجود ندارد. 10. ژان ژاك روسو، متفكر و روان شناس مشهور فرانسوى، برداشت منحصر به فردى از قرآن دارد؛ او مى‏گوید: بعضى از مردم بعد از آن كه مقدار كمى عربى یاد گرفتند، قرآن را خوانده، امّا درست درك نمى‏كنند. اگر مى‏شنیدند كه محمّد(ص) با آن كلام فصیح و آهنگ رساى عربى آن را مى‏خواند، هر آینه به سجده مى‏افتادند و ندا مى‏كردند: اى محمّد عظیم! دست ما را بگیر و به محل شرف و افتخار برسان. ما به خاطر یارى تو حاضریم كه جان خویش را فدا سازیم!! ................................................................ ر این دنیا تک و تنها شدم من، گیاهی در دل صحرا شدم من، چو مجنونی که از مردم گریزد، شتابان در پی لیلا شدم من… چه بی ثمر می خندم، چه بی ثمر می گریم، به ناکامی چرا رسوا شدم من، چرا عاشق چرا شیدا شدم من، من آن دیر آشنا را میشناسم، من آن شیرین ادا را می شناسم، من آن زود آشنا را می شناسم، محبت بین ما کار خدا بود، از اینجا من خدا را می شناسم، خوش آن روزی، که این دنیا سر آید، قیامت با قیام محشر آید، بگیرم دامن عدل الهی، بپرسم کام عاشق کی بر آید؟؟؟ فدای مهربونی هات اگه دلم به خاطرت شکست، برو فدای خنده هات، گریه اگه راه چشام و بسته، رفتی من و با غصه ها تو بی کسی تنها گذاشتی، اما اینجا یکی عاشقونه به یاد تو نشسته، مثل پرنده ها یه روز عاشق پر زدن شدی، تو پرزدی به آسمون، من موندم و بال و پر شکسته، حالا تو تنگیه قفس، بغض بزرگی تو گلوم نشسته، فدای گرمیه صدات اگه صدام از عشقت و گرفته… پی نوشت: هرچقدر دلم بیشتر میگیره تعداد نوشته هام هم بیشتر می شه! ........................................................ ای کعبه دری باز به روی دل ما کن وی قبله دل و دیده ما قبله نما کن از سینه ما سوختگان آینه ای ساز وانگاه یکی جلوه در آئینه ما کن با زیبق این اشک و به خاکستر این غم این شیشه دل آینه غیب نما کن آنجاکه به عشاق دهی درد محبت دردی هم از این عاشق دلخسته دوا کن لنگان به قفای جرس افتاده عشقیم ای قافله سالار نگاهی به قفاکن چون زخمه به ساز دل این پیر خمیده چنگی زن و آفاق پر از شور و نوا کن او در حرم هفت سرا پرده عفت خواهی تو بدو بنگری ای دیده حیا کن در گلشن دل آب و هوائی است بهشتی گل باش و در این آب و هوا نشو و نما کن از بهر خلائق چه کنی طاعت معبود باری چو عبادت کنی از بهر خدا کن ............................................... صداقت؟…. یادش گرامى… غیرت؟….. به احترامش یک لحظه سکوت… معرفت؟….. یابنده پاداش میگیرد… مرام؟….. قطعه ی شهدا … عشق؟ ….. از دم قسط… واقـــعـــ ـا به کــــــجــ ـــــا چــــنــــ ـیـــــــن شـــــتـــ ــابـــــا ن؟؟؟ ......................................................................... اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش. اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش . آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش . اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش . نیکی های درونت را فراموش می کنند،ولی نیکوکار باش . بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد، ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند” است نه میان تو و مردم . .................................................... من آن غریبه ی دیروز ، آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم . در آشنایی امروز مطالبی می نویسم و عکس هایی قرار می دهم تا در فراموشی فردا یادم کنید ................................................... پیغام مدیر : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید. درباره ما گفتم خدایا دلگیرم گفت: حتی از من؟ گفتم خدایادلم را ربوده اند گفت: پیش از من؟ گفتم خدایا دوری ازمن گفت: تو یا من؟ گفتم خدایا تنهاترینم گفت: بیشتر از من؟ گفتم خدایا اینقدرنگو من گفت: من تو ام تو من! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خدا را دوست بدار.... حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . . ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خـــُدایـــــا .... به تو میسپارمش..... امّا یه خواهشــــی ازت دارَم... ! یه روزی... یه جایی... بغل یه غریبه... "مســــــــــت مست" بدجـــــــوری یاد مَن بندازش.... ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ +خــدارا خدا بــــــودن تنهـــا نکـــرد ... تنهـــا بــــودن خدا کرد !! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ میـنویسم برای تو دیگران میآیند و میخوانند و میگویند : خوب بود... ا ما آنها هرگز نمیدانند چه قدر سخت است مخاطب نوشته هایت نداند که مخاطب خاص نوشـته های توست ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خدایـا خیلی هـا دلمو شکسـتن دیگـه تحـمل نـدارم شب بـیا باهـم بریم سراغشون، مـن نشونت میدم تــو ببخـشـشون‬... گفتم خدایا دلگیرم گفت: حتی از من؟ گفتم خدایادلم را ربوده اند گفت: پیش از من؟ گفتم خدایا دوری ازمن گفت: تو یا من؟ گفتم خدایا تنهاترینم گفت: بیشتر از من؟ گفتم خدایا اینقدرنگو من گفت: من تو ام تو من! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خدا را دوست بدار.... حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . . ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خـــُدایـــــا .... به تو میسپارمش..... امّا یه خواهشــــی ازت دارَم... ! یه روزی... یه جایی... بغل یه غریبه... "مســــــــــت مست" بدجـــــــوری یاد مَن بندازش.... ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ +خــدارا خدا بــــــودن تنهـــا نکـــرد ... تنهـــا بــــودن خدا کرد !! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ میـنویسم برای تو دیگران میآیند و میخوانند و میگویند : خوب بود... اما آنها هرگز نمیدانند چه قدر سخت است مخاطب نوشته هایت نداند که مخاطب خاص نوشـته های توست ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خدایـا خیلی هـا دلمو شکسـتن دیگـه تحـمل نـدارم شب بـیا باهـم بریم سراغشون، مـن نشونت میدم تــو ببخـشـشون‬... ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ اشـــــــــــکهایم دفتـــــــــــردلتنگـــــــــــیهایـــــــــــم راخیـــــــــــس میـــــــــــکـــــــــــندهـــــــــــرشب... اینهـــــــــــاکـــــــــــه می بینیـــــــــــد دلـــــــــــنوشته های خیس روزهـــــــــــاوشبهـــــــــــای تکـــــــــــراری من است... بااینهـــــــــــاعاشقـــــــــــی مـــــــــــیکنـــــــــــم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ بـــوس تـــر از بـــوس هاے تـــو نمے شناســـم! ندیـــده ام, نخوانـــده ام! مســـت تـــر از لبهـــاے تـــو شـــراب ننوشیـــده ام! دســـت هاے تـــو مهربانتریـــن دســـت هاے خداســـت! ڪـہ ڪـودڪـــے ِ مــرا بـہ بلـــوغ مے رسانــد(!) و اینجـــورے هاســت ڪـہ در آغـــوش ِ تـــو مــטּ زטּ مـے شـــوم(!).˙ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ كفش هــای پاشــــنه بلنـــد بــه کــــــارم نمــــــی آید شیـــــــرینیِ بوسـه هایمان به خم شــــــدن سَرت اســــــت . . . ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ چقدر برات قصه بگويم چقدر ببوسمت نوازشت کنم موهات را نفس بکشم تا خوابت ببرد؟ ... چقدر نگاهت کنم نگاهت کنم تا خوابم ببرد؟ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی که پشتِ خواب های نا آرامِ تو چیزی بیش از نگرانی‌هایِ زنانه نیست... دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم که پشتِ نگرانی‌هایِ زنانه ی من مردی ایستاده که دیوانه وار دوستش دارم... ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ عـشـــــق مــــن عــاشـقـــــم بـــاش نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز _______________, _ ديدي راست ميگفتم كه جزتوهيچكس رو نميبينم اونروزكه ديدمت و اومدم جلواوني كه دستش تو دستات بود رو نديدم... ........I Love you .......I Love you ......I Love you .........I Love you .......I Love you ......I Love you ....I Love you ....I Love you ...I Love you ...I Love you ....I Love you. ......I Love you .......I Love you ........I Love you ..........I Love you .............I Love you ............I Love you ...........I Love you ..........I Love you ..... ..I Love you .... ..I Love you .... .I Love you ... .I Love you .. .I Love you .. I Love you . I Love you .I Love you .I Love you . .I Love you . ..I Love you ....I Love you .........I Love you ...........I Love you ............I Love you ...........I Love you ..........I Love you ..........I Love you .........I Love you .......I Love you ......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you. ..I Love you. ...I Love you ....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you .........I Love you ..........I Love you .........I Love you .........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ....I Love you ....I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you.. .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you .........I Love you ...........I Love you ............I Love you ...........I Love you ..........I Love you .........I Love you ........I Love you ......I Love you ...................................... 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 نــﮧ عآشقــَم و نـــﮧ مُحتــآج عِشق ؋َقَط כر یِڪ ڪَلـآم פֿـِــوش اومَــכے 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 با همـہ تباכل میڪنم פֿـوشحال هم میشم (وب هاے مرتبط بیشتر פֿـوشحال میشم) لینڪ ڪלּ اכرس و اسم وبتو بذار بلینڪم! 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 چوלּ میכونم פال פֿـونכלּ نכاریכ...! ωـعے میڪنم مطلبام פֿـیلے פֿـیلے ڪوتاـہ باشלּ ولے یـہ عڪس פֿـوشگل כاشتـہ باشـہ ! 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 ×چوלּ عاכت כارم هر هفتـہ آهنگ وبمو عوض ڪنم و פرفاے כلمو با آهنگا بگم ... زیاכ بـہ آهنگ قبلے כل نبنכےכ ... × 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 مלּ نـہ عــاشــق هستم ... ونـہ محتاج نگاهے ڪـہ بلغزכ برمלּ مלּ פֿـوכم هستم ویڪ פس غریب ڪـہ بـہ صכ عشق وهوس مے ارزכ مלּ פֿـوכم هستم ویڪ כنیا ذڪر ڪـہ כرونم لبریز شכـہ ازشعر פقیقت جویے مלּ פֿـوכم هستم وهم زیبایم مלּ פֿـوכم هستم وهم پابرجایم مלּ כلم مے פֿـواهכ ωـاعتے غرق כرونم باشم عارے از عاطفـہ ها تهے از موج ωـراب כورتر از رفقا פֿـالے از هر چـہ ؋ِراق مלּ نـہ عــاشــق هستم ... نـہ פزیלּ غم تنهایے ها مלּ نـہ عاشــق هـستم ... ونـہ محتاج نوازش یا مهر مלּ כلم تنگـہ פֿـوכم گشتـہ وبس منشینیכ ڪنارم پے כلجویے وخوش گفتارے ڪـہ כلم از ωـخناלּ غم وشاכے پرشכ مלּ نـہ عاشــق هـستم ... ونـہ محتاج عشق مלּ פֿـوכم هستم ومِے باכلم هستم وهم ωـازِے نے مستے ام را نپرانیכ بـہ یڪ جملـہ"هی! " . . . ایלּ روزها تلخ مے گذرכ ، כستم مے لرزכ از توصیفش ! همیלּ بس ڪـہ : نفس ڪشیכنم כر ایלּ مرگِ تכریجی، مثل פֿـوכڪشے است ،با تیغِ ڪُنכ...! 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 مَــלּ یـــہ آנًمَم ڪِ شَبیــہ هـےچڪَس نــےωـم 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 ×××نوشتـــــهـــ هـــــآم بـــــے مخــــآطبــــهــــ... ؋قـــــط وآســــهــ כل פֿـوכمـــــ مینویســــــمـــــــ... ؋قــــــط כِل פֿـوכمـــــــــ...!!××× 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 ღ♥ღҳ̸Ҳتنهـایــ تقـــכیرمלּ نیست... تـــــــرجـــــــــیــح مלּ است...!!!ҳ̸Ҳ♥ 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 ڪــــآش بـــــכآنی... بــــــرآے כاشتنتـــــ כِلــــــــے رآ بهـــ כریــــــآ زכمــــــ... ڪـــــهــــ از آبــــــــ واهمـــــهـ כاشتـــــ...!!! 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 کــوچــهَ هآے بُن بَست رآ نِشآنــَم نــבهیــد مــَن خِیلے وَقتس بـﮧ آخرش رسیــבم 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 زنــدگِــے حَقیقت تَلخیــس کـــﮧ حَتــے شکــر هَم نتــوآنِست آن رآ شیرین کُنــב 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 رزش عِشق یـــﮧ دُخــتر رآ میتــوآن از نِگآه او فَهمیــב و اَرزش عِشق یِک پِسَر رآ بآ زیبآیے میتــوآن سَنجیــב 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 یـہ روز פֿـوب میاכ ڪـہ بالاے عڪسم مینویسن: "انااللـہ و انا الیـہ راجعون"...! 乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂乂 اِمضـآء< ♂乂 כل شڪستـہ 乂♂ > ....................................... درکم از عشق اینگونه شد که اگر خاطرت با رفتنم اسوده است من میروم . . . من مینویسم اما تو نمیخوانی...... ولی....... مخاطبم که توباشی مدیونم اگرننویسم...... کاش یکی بود که فقط بایکی بود تقدیمت کردم به اون غریبه.... اخه مامانم یادم داده که همیشه اسباب بازیامو ببخشم به بدبخت بیچاره ها.... چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه هاي اشك گونه هاي تورو خيس كنه اما مجبور بشي بخندي تا نفهمه كه هنوزم دوسش داری ......................................... چقدر سخته تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني اما وقتي ديديش هيچي جز سلام نتوني بگی اشک هایم مثل تو شدنند.... گریه میکنم نمیایند..... هنوز دلخوشم به خدا نگهدارت ولی بی معرت تو که نمیخواستی برگردی چه اصراری بود که خدا منو نگهدارد؟؟ //////////////////////////// با خودم میگویم نامرد را که برعکس کنی میشود درمان پس میگذارم در خیالم همان نامرد بمانی تا کسی نفهمد که این نامرد همان درمان درد من ا ..................................... میری خودکار میخری1000تومن ولی لاک غلط گیر میخری1800 توی این زندگی اگر روی کاغد هم اشتباه کنی برات گرونتموم میشه پس مواظب باش تو..خاطراتت..چشمات..دستات..نگاهت.. اخه چند نفر به یه نفر؟؟؟؟ اگر میبینی تنهام به خاطر عشق تو نیست..نه... من فقط میترسم.... میترسم که همه مثل تو باشند خدایا به تو سپردمش یه روزی.. یه جایی.. تو بغل همون غریبه.. مست مست.. بد جور یادمن بندازش با فکر کردن به بعضیا ذهن خودتونو باغ وحش نکنید .............................................. سلامتی اونایی که چشم مابودم.. ولی اشک شدن و از چشم ما اف.. دوستت دارم نگو نظر لطفته.. چون نظر لطفم نیست.. نظر دلمه.. ........................................ زجر میکشم وقتی میبینم دنیای من بود ولی.. منت دیگری را میکشید.. درد دارد.. وقتی میرود.. وهمه میگویند دوستت نداشت.. و تو نمیتوانی ثابت کنی که هرشب.. با عاشقانه هایش خوابت میبرد.. چقدر سخته وقتی از بغض گلو درد بگیری و... همه بگویند لباس گرم بپوش در دلم کودکیست که بی بودن را فریاد میزند.. اگر به فکر من نیستی لااقل به بهانه ی اوباش.. همه گفتن عشقت دوست نداره گفتم میدونم.. گفتن داره بهت خیانت میکنه گفتم میدونم.. گفتن بابا اون ترو نمیخواد گفتم میدونم.. گفتن پس چرا ولش نمیکنی؟؟؟ گفتم این تنها چیزیه که نمیدونم. کاش میگفتی که عاشق اونی... من... من خودم عاشق بودم درکت میک تازه فهمیدم رایطه ی ما فقط ساخت یه فیلم بود.. تو که نقشو خیلی خوب بازی کردی.. فقط من نمیدونم کجای کارم اشتباه بودکه.. یکی دیگه اومد به جام ......................................... دوستت دارم تکیه کلام تو بود.. من بی خودی به ان تکیه کرده بودم.. .......................................... این روزها چه زود جوش میزنم.. انگار دوران بلوغ درد هایم فرا رسیده ........................................... هی کافه چی دستور بده سیگار بیاورند, مشروب و پاستور هم... و مردهای هرز را دور میز من جمع کن! بگو بنوازند! شاید غیرتی شد و برگشت...!!! ......................................... شبها, زیر دوش آب سرد, رها میکنم بغض زخم هایم را... در حالی که همه می گویند: خوش به حالش! چه زود فراموش کرد...!!! سفید شد موهای کودکی که, یواشکی دفتر خاطراتم را خوانده بود...!!! این بار مثل تار های موهایش دوستت دارم هایم را پشت گوشش انداخت و رفت.. گاهی وقتا شریک تمام خاطرات فقط و فقط یه شماره خاموشه ابراهیم نیستم.. اما.. غرورم را قربانی کسی کردم که ارزش گوسفند هم نداشت.. چه کرده ای با من؟؟؟ که اینروز تو را فقط به اندازه ی یک اشتباه میشناسم.. دم از مردونگی نزن عزیزم... سنگینه برات..سرفت میگیره.. مثل کسی که می خواد برای اولین بار قلیون بکشه.. انقدر دوستت دارم که گاهی فراموش میکنم تو اصلا مرا دوست نداری.. تراشکار ماهری شدم.. بس که تو نیومدی و من واسه دلم بهونه تراشیدم کلمه ی عجیبیست دوستت دارم هرکه میگوید عاشق تر میشود.. وهرکس میشنود بی تفاوت تر چه ساده ام من...؟؟ الانم که داری مرا دور میزنی.. نگران توام که سرت گیج نرود نه صدایش را نازک میکرد..نه دستانش را اردی.. از کجا باید گرگ بودنش را میفهمیدم.. .............................................. گاهی اوقات هرگز نرسیدن.. خیلی بهتر از دیر رسیدنه.. ......................................ووو معلم گفت..دو خط موازی هیچ گاه بهم نمیرسند مگر اینکه یکی خودشو واسه اون یکی بشکونه.. من خودمو واسه تو شکوندم..غافل از اینکه تو خودت برای یکی دیگه شکسته بودی.. انقدر گفتم دلتنگم که دهانم گشاد شد. دلمان که میگیرد.. تاوان لحظاتیست که دلمیبندیم.. غرور من بازیچه ی دست تو نیست.. اگر بشکند.. با تکه هایش.. شاهرگ زندگیت را خواهم زد.. پشتمون حرف زیاده.. عیب نداره.. کسی که مارو نمیشناسه زیاد @@@@ سلامتی @@@@ @@@@ دوستی @@@@ @@@@ شما @@@@ @@@@ عزیزانم @@@@ @@@@ @@@@ @@@@ برادر @@@@ @@@@ شما @@@@ @@@@ طالب @@@@ @@@@ عبودی @@@@ خیلی خوش اومدی ب این کلبه عاشقانه ۰♥۰♥_ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$_____________________________$$ $$_________$$$$$$$$$$__________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$___________$$$$$$____________$$ $$_________$$$$$$$$$$__________$$ $$_____________________________$$ $$_____________________________$$ $$______$$$$$_______$$$$$______$$ $$____$$$$$$$$$___$$$$$$$$$____$$ $$___$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$___$$ $$___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___$$ $$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$ $$______$$$$$$$$$$$$$$$$$______$$ $$________$$$$$$$$$$$$$________$$ $$__________$$$$$$$$$__________$$ $$___________$$$$$$$___________$$ $$____________$$$$$____________$$ $$_____________$$$_____________$$ $$______________$______________$$ $$_____________________________$$ $$_____________________________$$ $$___$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$___$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$_________$$$$$_____$$ $$_____$$$$$$_______$$$$$$_____$$ $$______$$$$$$_____$$$$$$______$$ $$________$$$$$$$$$$$$$________$$ $$__________$$$$$$$$$__________$$ $$_____________________________$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ...........Ta Baaad ...........Bye Bye ...........Bye Bye ..........Bye Bye .........Bye Bye ........Bye Bye .......Bye Bye ......Bye Bye .....Bye Bye ....Bye Bye ...Bye Bye ..Bye Bye .Bye Bye .Bye Bye .Bye Bye ..Bye Bye ...Bye Bye ....Bye Bye .....Bye Bye ......Bye Bye .......Bye Bye ........Bye Bye ........Bye Bye ........Bye Bye .......Bye Bye ......Bye Bye .....Bye Bye ....Bye Bye ...Bye Bye ..Bye Bye .Bye Bye .Bye Bye .Bye Bye ..Bye Bye ...Bye Bye ....Bye Bye .....Bye Bye ......Bye Bye .......Bye Bye ........Bye Bye ........Bye Bye ........Bye Bye .......Bye Bye ......Bye Bye .....Bye Bye ....Bye Bye ..................lll مرا اینگونه باور کن: کمی تنها ،کمی بی کس,،کمی از یادها رفته خدا هم ترک ما کرده.... نمیدانم مرا آیا گناهی است؟ که شاید هم به جرم آن،غریبی و جدایی است مرا اینگونه باور کن...... ____ ئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئ توی دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره .........؟؟؟ .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ........ Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥♥ Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥Iloveyou♥ ♥Iloveyou♥ ♥♥Iloveyou♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥♥ ♥♥♥♥Iloveyou♥♥♥♥ ♥♥♥Iloveyou♥♥♥ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ گفتم خدایا دلگیرم گفت: حتی از من؟ گفتم خدایادلم را ربوده اند گفت: پیش از من؟ گفتم خدایا دوری ازمن گفت: تو یا من؟ گفتم خدایا تنهاترینم گفت: بیشتر از من؟ گفتم خدایا اینقدرنگو من گفت: من تو ام تو من! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ خدا را دوست بدار.... حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . . ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند که موجی رود گوشه ای ، دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل می سراید که خود در میان غزل ها بمیرد گروهی برآنند کاین مرغ زیبا کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که قویی به صحرا بمیرد روزی چو از آغوش دریا برآید شبی هم در آغوش دریا بمیرد تو دریای من بودی آغوش وا کن که می خواهد این قوی تنها بمیرد ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ گاهی اگر توانستی اگر خواستی اگر هنوز نامی از من در سر داشتی نه در دل ! در کوچه تنهایی من قدمی بگذار ... شلوغیه کوچه ظاهریست ... نترس ! بیا ...نگاهی پرت کن و برو... ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ گاهی اگر توانستی اگر خواستی اگر هنوز نامی از من در سر داشتی نه در دل ! در کوچه تنهایی من قدمی بگذار ... شلوغیه کوچه ظاهریست ... نترس ! بیا ... نگاهی پرت کن و برو... ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ باغبانی پیرم که به غیر از گلها، از همه دلگیرم کوله ام غرق غم است... آدم خوب کم است عده ای بی خبرند عده ای کور و کرند عده ای هم پکرند دلم از این همه بد می گیرد و چه خوب! آدمی می میرد ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ حرفهائی هستند که اگر نگویی می میری اگر بگویی می میرند ! تا ابد در دلت می مانند و با تو زندگی میکنند بی آنکه گفته شوند . . . ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ اگــه میبینی هــنوز تنــهام ! بــخاطر عــشــق تــ ــو نیــست . . . مــ ــن فــقط مـﮯ تــرسم . . . مـﮯتــرســم . . . هــمهـ مثــل تــ ــو بــاشــند ! ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ هیچ نبود آدمش کردم با تعریفهای من شخصیت پیدا کرد غرورش را مدیون من است زیاد مغرور شد زیــآد از خـــوبــﮯهای نَــداشته اَش بَــرآیش گـ ُــفَتم باور کـَــرد ومـَــرا کوچک دید و رفت!! ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ گریه ام میگـــــیرد وَقتــــــی مـــــــیبینم او کِــــه همهِ دنــــــــیایِ من بـــود مــــِنتِ دیگــــری را میکِشد ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ تـــو چـه می فهمی ...! حــال و روز کسی را که دیگر هــــیـــــچ نگاهی دلــش را نمی لرزانـد ...! ☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂☂ //////////////////////////////////////////////// طنین ِ شعر ِ نگاه ِ تو درترانه ی من تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد نسیم روح تو در باغ بی جوانه من چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید به روی لوح سپهر ترا چنانکه دلم خواسته است، ساخته ام ! چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر به چشم همزدنی میان آن همه صورت، ترا شناخته ام ! به خواب می ماند تنها به خواب می ماند چراغ، آینه ، دیوار، بی تو غمگینند تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست، از تو می گویم تو نیستی که ببینی، چگونه از دیوار جواب می شنوم تو نیستی که ببینی ، چگونه، دور از تو به روی هرچه در این خانه ست غبار سربی اندوه بال گسترده است تو نیستی که ببینی دل رمیده من! بجز تو، یاد همه چیز! را رها کرده است ////////////////////////////////////////// هواتــــو از سرم بیرون نکردم تو تنهــا حسرت مـن رو زمینی یه چیزایی رو تا عاشق نباشی نه می تونی بفهمی نه ببینی تورو دارم تمام عمر حتی اگه هرچی رو که دارم بگیرن همـــه دنیامو راحت می دم اما خدامو که نمیذارم بگیرن به عشقــــت تا ته دنیا به جنگ هر کسی میرم چه تقدیری از این بهتر که از عشق تو می میرم من از عشق تو می میرم … تو تـــــــا وقتی کنار من بمونی خدا از پیـــــــش من جایی نمیره من این حال خوشو حتی یه لحظه م نمی ذارم کسی از ما بگیره به عشقــــت تا ته دنیا به جنگ هر کسی میرم چه تقدیری از این بهتر که از عشق تو می میرم من از عشق تو می میرم //////////////////////////////// آخرین ستاره رو شمردم و بیدارم...! از مرور شب و روزام دیگه تکرار شدم، اونقدر قصه نگین... بسمه! بیدار شدم...! هر کی بی خوابی کشیده تا حالا، فهمیده رو سر حرفای تکراری فقط تشدیده...! تا حالا برای خواب به قرص وابسته شدی؟ مثه من از هر چی پسوند "زپام" خسته شدی؟ تا حالا برای خواب از خدا خواهش کردی؟ خودتو با دستای خودت نوازش کردی؟ کیو دیدی واسه ی خواب خودش قصه بگه؟ واسه پلکِ تر و بی تابِ خودش قصه بگه؟ پره از فکر و خیالات شلوغم این سر... آهای افکار عزیزم! یه کمی آروم تر...! اما اون گوشه ی فکرم یه نفر هست هنوز... تهِ این کوچه ی بن بست، یه نفر هست هنوز! ببین...! ببین از فاصله ی دور تو رو می شناسم... تو رو، از عمق وجودم، با همه احساسم! کی بجز تو می تونه فکرمو مجبور کنه؟ این همه فکر پریشونو ازم دور کنه؟ تو می دونی که چرا از سرِ شب بی تابم...! مهربونم!مهربونم! تو یه لالایی بگو.. ////////////////////////////////////// زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی رویایی است مثل رویای یک کودک ناز زندگی زیبایی است مثل زیبایی یک غنچه باز زندگی تک تک این ساعت هاست /////////////////////////////////// کدوم خواستن کدوم جون کدوم عشق شاید خیلی از این حرفا دروغه تا وقتی باهمیم از عشق میگیم نباشیم قولمون حتی دروغه از این عشقایی که زنجیر میشه هوس هایی که دامن گیر میشه میترسم چون دلم بی اعتماده به احساسی که بی تاثیر میشه نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست نه اینکه زندگی بی عشق میشه ف
موضوعات

آخرین مطالب

آرشيو وبلاگ

پيوندها


فریاد تبادل لینک هوشمند آرام
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان طالب عبودی800 و آدرس taleb-aboodi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.از شما کمال تشـــــــــــکر دارم.خجالتی.طالب عـــــــــــبودی 2011-02-01